بدو منصور گفت از عطار نیشابوری هیلاج نامه 43
1. بدو منصور گفت ای راز دیده
کنون بگشای ای شهباز دیده
...
1. بدو منصور گفت ای راز دیده
کنون بگشای ای شهباز دیده
...
1. چو منصورم حقیقت عین نورم
در اینجا جملگی من نار و نورم
...
1. جنید راهبر سلطان عشاق
که آمد در حقیقت بیشکی طاق
...
1. جوابش داد شیخ جمله عشاق
که همچون او نه بینی گرد آفاق
...
1. حقیقت از شب اندر کشتی این راز
مرا میگفت نزد آن کسان باز
...
1. یکی ز آن جمع نادان بوددر حال
بنادانی زبان بگشاد در قال
...
1. بخندید آن زمان منصور و این گفت
که نتوانی به کُل خورشید بنهفت
...
1. جنید راهبر گفت ای جهان بین
توئی در عصر ماراز عیان بین
...
1. تو ای شیخ کبیر و قطب عالم
مرا دانی و میبینی در آن دم
...
1. بدو آنگه جنید پاک دین گفت
که ای ذات تو با عین الیقین جفت
...
1. بدو منصور گفت ای راز دیده
تویی اسرار معنی باز دیده
...