1 بجز هو نیست چیزی در حقیقت که هو آمد یقین ذات شریعت
2 همه جان در نمود ذات آمد عیان جمله در ذرات آمد
3 اگر قرآن نبودی رهبر اینجا که بگشادی مرا بیشک در اینجا
4 اگر قرآن نبودی جان نبودی حقیقت بیشکی دو جهان نبودی
1 هر آن نقشی که بنموده است جانان یقین میدان که آن بوده است جانان
2 نمود بود او بسیار پیداست ولی اصلش کنون بردار پیداست
3 نباشد پخته آنکو جان نبازد بجان و جسم اندر عشق نازد
4 وصال عاشقان در قیل گشته است از آن منصور از سر برنگشته است
1 دو جوهر دان تو عقل وعشق در خود ولیکن عقل بیند نیک یابد
2 ازین هر دو اگر آگاه گردی یقین دانم که تو در راه مردی
3 دو جوهر دان و مر این هر دو بشناس پس آنگه تو ز نیک و بد بمهراس
4 دو جوهر دان تو اندر کام بیچون که بنمودند رخ در کاف و در نون
1 چنین میدان اگر صاحب یقینی که خود اینجای روی خویش بینی
2 اگر داری سر آن کاندر اینجا که بازی هم تن و هم جان در اینجا
3 قدم در نه اگر جان تو شادست که بی ساقی در اینجا در گشاد است
4 چو رفتی خرقهٔ صورت گرو کن یقین جان کهن اینجا گرو کن
1 کجائی تو که دربود و جودی تمامت را در اینجا بود بودی
2 حقیقت من رآنی گفتهٔ تو مرا این جوهر کل سفتهٔ تو
3 تو جانی از همه اینجا مبرا حقیقت درنهان و جمله پیدا
4 خدائی در حقیقت تا بدانند همه اهل شریعت تا بدانند
1 بکنج خلوت دل باش ساکن که تا باشی ز هر آفات ایمن
2 بکنج خلوت دل گرد واصل تو در خلوت بکن مقصود حاصل
3 بکنج خلوت دل راز میجوی همان گم کردهٔ خود باز میجوی
4 بکنج خلوت دل یار میبین یقین بیزحمت اغیار میبین
1 چو جام ما خوری اندر خرابات ترا من محو گردانم سوی ذات
2 چو جام ماخوری در عز و در ناز نقاب هستی از پیشت برانداز
3 چو جام ما خوری و مست گردی تو گردی نیست و آنگه هست گردی
4 مکن هستی و در عین ادب باش مکن اسرار ما ای شیخ دین فاش
1 اگر خود پرده برگیردزرویش تو خودبینی و او در گفت وگویش
2 اگر خود پرده بردارد ز رخسار وجود خود به بینی بیشکی یار
3 اگر خود پرده برگیرد تمامت مر این معنی ابا خاص است و عامت
4 همه دیدار جانانست در کل که وی در پرده پنهانست در کل
1 حقیقت این چنین دان در شریعت شریعت متصل دان در طریقت
2 چو ایشان هر دو ذاتند از حقیقت دوئی منگر در اینجا در طبیعت
3 حقیقت با شریعت آشنایست حقیقت ذات پاک مصطفایست
4 شریعت قول و فعل و صورت او کنون بشنو تو از من صورت او
1 ره مردان طلب کن تا بدانی حقیقت جاودان یکتا بمانی
2 ره مردان طلب تا دید یابی عیان ذات در توحید یابی
3 ره مردان طلب تا جاودان تو بمانی تا جهان جان جان تو
4 ره مردان طلب در نامرادی اگر تو بی مرادی یامرادی