1 جنیدا راهبر چون راز بشنید تبسّم کرد و گفت آن صاحب دید
2 ترا زیبد که این گوئی چنین است چنین خواهد بدن عین الیقین است
3 ولیکن این زمان معنی توداری ابا این نفس کل دعوی توداری
4 یقین شیخ معظم ایستاده است دو چشم اندر سوی حضرت نهادست
1 ز دار آنگاه منصور حقیقت جوابی داد کای میر شریعت
2 توئی شیخ کبیر عالم خاک که خدمتکار تست این چرخ و افلاک
3 تو ای شیخ جهان در پایداری ستاده تن زده در پای داری
4 تو ای شیخ این زمان خاموش مانی زمانی در مکان بیهوش مانی
1 بگو شیخ کبیر کار دیده که تقوی داری ای برگزیده
2 ترا بگزیدهام از بینیازی که کار آخرت اینجا بسازی
3 بتقوی راه کن در سوی ما تو مبین در هیچ بد در کوی ما تو
4 بتقوی باش دایم عین مولا نظر میکن تو اندر سوی مولا
1 لقای خالق الخلق قدیمم که بسم الله الرحمن الرحیمم
2 مرا اینجا نباید خویش و پیوند حقیقت نه زن و نی یار و فرزند
3 نمانم هیچکس را من به تحقیق دهم هر کس که خواهم عین توفیق
4 صفاتم بین منزه از همه کس مرا بنگر تو هم از پیش و از پس
1 چو شیخ این راز بشنید از خداباز جُنید پیر را گفت ای سرافراز
2 چنین افتاد اینجا آنچه بینی شنیدی جمله و صاحب یقینی
3 عجب حالیست در عین زمانه که این شهباز آمد نشانه
4 نه آن مرغست این کز دانه گردد همی خواهد که دامش در نوردد
1 جُنیدش گفت ای خورشید آفاق حقیقت هست ایجان جهان طاق
2 چنین گفتار او اندر سر دارد که میبینم ورا از عین کل یار
3 خبر دارد ز اسرار حقیقت دم خود میزند او بیطبیعت
4 دم از حق میزند چون یار دیده است ز جانان معنی بسیار دیده است
1 سؤالی کرد از عبدالسلامم کزین معنی جوابی ده تمامم
2 چه خواهد کرد این در ملک بغداد که افتادست این مربودش آباد
3 مرا برگوی حال این یگانه چه خواهد کرد در عین زمانه
4 اناالحق میزند مانند ما او چه نامت اندر اینجا آشنارو
1 ورا عبدالسلام آنگه چنین گفت که این مرد این همه عین الیقین گفت
2 که چشم من در این اسرار افتاد شدم من از وجود خویش آزاد
3 چو دیدم روی اودیدم حقیقت نمود سرّ بیچون در شریعت
4 سراپایش نظر کردم خدایست ابا ذات حقیقت آشنایست
1 بدو گفتم که ای پیر سرافراز نمودی هم از این گوئی سرباز
2 بقدر خود مرا بنمود رازم دگر آورد سوی خویش بازم
3 در آن سرلقا ای پیر عالم نمودم اندر این ساعت بیک دم
4 تو اصل لیل و من اصلی ندارم از آن اینجایگه وصلی ندارم
1 جوابم داد و گفتا عبدالله کنون از راز جانان کرد آگاه
2 تو هستی بنده و من راز دانم تو هستی سالک و من درعیانم
3 بدان کامشب شدم اینجا نمودار نه جانی دیدم و بیخود ابا یار
4 منم خضر نبی عالم هدایت که دادستم خدا عین سعادت