1 بتو پیداست جان ای غافل اینجا گشاده او ترا از خود دل اینجا
2 بتو پیداست جانان مینبینی از آن مرد درد را درمان نبینی
3 بتو پیداست جانان اندر اینجا گشاده او ترا در از خود اینجا
4 ترا کی عاشقی خوانم که جانت بیابد همچو من راز نهانت
1 جنیدا آفتاب جان عیان بین در آن خورشید کل عین عیان بین
2 عیان بین یار در جانت حقیقت دگر بشناس او را در طریقت
3 اگر سیر طریقت کرد خواهی دگر میل شریعت کرد خواهی
4 همه سیرت یکی ذاتست بنگر عیان در عین ذراتست بنگر
1 بدو منصور گفت ای ذات بیچون اناالحق میزند از ذات بیچون
2 اناالحق میزند درخون او باز وگرنه خون کجا این دم زند باز
3 اناالحق چون نیارد زو تو دریاب بگویم نکتهٔ دیگر تو دریاب
4 اناالحق خون کجا آورد ای دوست اناالحق گفتن اندر دم دم اوست
1 بدو گفتم که ای جان چیست نامت؟ که حق داده است اینجا گاه نامت
2 چه نامی بازگو تا بشنوم باز چه میگوئی بگویم ای سرافراز؟
3 جوابم داد من منصور حلاج مرانام است در آفاق هیلاج
4 بدو گفتم که ای معنی خدائی بدانستم که از عین خدائی
1 امیر دین و دنیا مرتضی دان ورا بر حق ز بعد مصطفی دان
2 لدنی بودش آن پاکیزه گوهر بکل علم محمد بود اودر
3 که در مردی سر و جان را ببخشید که اندر کل عالم جمله حق دید
4 چو او دیگر نباشد در جهان مرد که کرده است آنچه او با قلعهٔ کرد
1 چو ساقی ازل جامی مرا داد درم از بود خود اینجام بگشاد
2 چو ساقی ازل عین عیان است نشانش در نشان بینشانست
3 چو ساقی دمبدم در جان نمودار کند کردم بسر عشق دیدار
4 مرا ساقی درون جانست بنگر دمادم میدهد نقلم ز ساغر
1 اگرچه سالک خوب ظریف است دمادم در همه کاری لطیف است
2 نظام عالم از عقلست تحقیق کسی کز عقل اینجا یافت توفیق
3 هدایت یابد اندر آخر کار درو اسرار جان آید پدیدار
4 ممان در عقل گر تو مرد راهی وگرنه اندرین منزل بکاهی
1 چو جام ما خوری اندر خرابات ترا من محو گردانم سوی ذات
2 چو جام ماخوری در عز و در ناز نقاب هستی از پیشت برانداز
3 چو جام ما خوری و مست گردی تو گردی نیست و آنگه هست گردی
4 مکن هستی و در عین ادب باش مکن اسرار ما ای شیخ دین فاش
1 چنان مستم کنون در روی ساقی که درمستی نخواهم ماند باقی
2 چنان مستم که پای از سر ندانم بجز ساقی در این رهبر ندانم
3 چنان مستم که ساقی پیش بینم ولیکن دید ساقی خویش بینم
4 چنان مستم درینجان فنا من که میبینم همه عین بقا من
1 حقیقت شیخ واصل یار این است دم خودبین که اصل یار این است
2 در اینجا اصل اینست ار بدانی حقیت وصل اینست ار بدانی
3 دم حق زد کسی این دم عیان یافت حقیقت دید این اندر جهان یافت
4 دم حق زد کسی کز خود برون شد حقیقت این دم او را رهنمون شد