نفس با من همی گوید از عطار نیشابوری جوهرالذات 67
1. نفس با من همی گوید نهانی
که چون افتاد آدم را عیانی
...
1. نفس با من همی گوید نهانی
که چون افتاد آدم را عیانی
...
1. ز من پرسید حیدر کیستی تو
بگو کاین جایگه بر چیستی تو
...
1. از آن تلبیس چون شیطان نهان شد
عجب آدم بماند و ناتوان شد
...
1. بحالی جبرئیل آمد ز داور
بگفت آدم نمود خویش بنگر
...
1. ندا آمد زحضرت ناگهانی
ز من بشنو تو این سرّ معانی
...
1. پس آنگه حق تعالی گفت آدم
عجب عجز آوریدی اندر این دم
...
1. کنون جبریل بیرون بر تو آدم
که گستاخی ندارد او در این دم
...
1. جلال من فنای جاودانیست
نمود من بقای جاودانی است
...
1. منم اللّه ودرعین کمالم
منم اللّه ودر دید وصالم
...
1. یکی پرسید ازمنصور حلّاج
که ای بر فرق معنی بوده تو تاج
...
1. چنین گفتست عبّادی یکی روز
که از طاعت شدم اینجای فیروز
...