1 جوابش داد کای پیر گزیده چرا گوی سخنهای شنیده
2 چو میپرسی مرا از عین اسرار شنیده کم بگو اینجا بگفتار
3 ز دیده گوی تا من دیده گویم ترا من نکتهٔ بگزیده گویم
4 گزیده گوی چندانی که دانی گزیده هست اصل زندگانی
1 حقیقت بشنو از اسرار او تو چه اندیشی هم از کردار او تو
2 حقیقت بود او دانسته اسرار که دائم دیده بُد اعیان اسرار
3 همه اشیاء بر او بود روشن قدمگاهی بدش از هفت گلشن
4 همه در زیر فرمانش روان بود چو آب اندر همه اشیا روان بود
1 بهرجایی روان کز عشق میشد دمی کآنجای آدم را همی شد
2 تماشای بهشتش هر زمان بود که آدم ز آفرینش جان جان بود
3 چو آدم سوی عدن آمد ز شادی بدو جبریل گفتش یا عبادی
4 ببر فرمان حق بنیوش از من که قول حق چو خورشیدست روشن
1 دریغا ره نمیدانی چه گوئی که سرگردان شده مانند گوئی
2 در این میدان چو گوئی در تک و تاز شدی اکنون و مر چوگان بینداز
3 در این میدان چو گوئی مینبردی کجا صافی خوری مانند دُردی
4 خرابات فنا کن اختیارت تو با میدان و گوی اکنون چه کارت
1 چو آدم در بهشت جان نظر کرد نمود خویشتن زیر و زبر کرد
2 بهشت و حور را میدید و رضوان طلب میکرد بود بود جانان
3 بهشتش پیش همچون ارزنی بود بر صورت مثال گلشنی بود
4 نمیگنجید او در عین جنّات طلب میکرد اینجا دیدن ذات
1 ندا آمد درون جسم و جانش ورا بنمود کل راز نهانش
2 که ای آدم چرا هستی تو تنها که من باتودرم اینجای یکتا
3 چو من با تو درون جسم و جانم در این جنّت ترا عین العیانم
4 چرا تنها همی گوئی که هستم که با تو در درون جان نشستم
1 ز پهلوی چپ آدم عیان شد نمود جزو و کل دیگر نهان شد
2 چو جبریل اندر آن بد در نظاره یکی صورت دگر شد آشکاره
3 عجائب صورتی در دیگر اسرار ز پهلوی چپش آمد پدیدار
4 یکی صورت که بد آنجمله معنی که او را بود در جان سر تقوی
1 صفات و ذات با هم خلوتی ساخت نمود آدم از خود کل بپرداخت
2 صفات عشق و عقل وجان و تن بین نمود ذرّهها راتن به تن بین
3 که در وی جمع شد در چل صباح آن نمود عشق در عین رواح آن
4 به پیوستند با هم جمله ذرّات ز ترکیب عناصر آنچه از ذات
1 دلا بگذر ز خود وندر فنا شو عیان انبیا و اولیا شو
2 ز دیده گوی وز تقلید مگرو دگر اسرار آدم نیز بشنو
3 توئی آدم بحوّا بازماندی عجب در عزّت و در ناز ماندی
4 بحوّا گر بمانی باز اینجا یقین چون او تو جان درباز اینجا
1 تو ذاتی در صفات آدم نموده از آن دم خویشتن این دم نموده
2 تو ذاتی در صفات آدم چرائی که حق مطلقی ز آن دم خدائی
3 خدائی لیک بر صورت نمودار خدائی این حجاب از پیش بردار
4 تو جانانی کنون در جان هویدا بصورت آدمی مخفی تو اعلا