1 کنون ای پیر خواهم رفت دریاب توئی صورت به نزد ما تو بشتاب
2 کنون ای باب خواهم رفت دریاب که گشتم من زحیرت عین غرقاب
3 کنون ای باب خواهم شد حقیقت ز دست خود مهل اینجا شریعت
4 شریعت گوش دار ای عالم دل که تا مقصود خود بینی تو حاصل
1 چو راه شرع بسپاری خدائی تو و او هر دو یکی بی جدائی
2 چو قطره سوی این دریا شود زود عیان قطره در دریا یکی بود
3 شریعت قطرهٔ تو بحر دارد کسی شاید که این را پاس دارد
4 که در عین شریعت دوست بیند حقیقت مغز را در پوست بیند
1 چو منصور این حقیقت راست برگفت نمود جوهر اسرار بر سُفت
2 در آن دریا بصورت برخمید او ز چشم جمله گشتش ناپدید او
3 مثال برق آنجاگاه بشتافت چه کس باشد کز این معنی خبر یافت
4 پدر چون دید آن سرّ عجائب عجائب ماند آنجا زین غرائب
1 مگر پیری ز پیران رسیده طلب میکرد مردی راز دیده
2 یکی پیری بزرگی با ادب بود ز شوق دوست دائم در طلب بود
3 بسی در عین طاعت کرده کوشش چو دریا بود او در عین جوشش
4 همیشه صاحب درد و الم بود ولی در عشق او صاحب قدم بود
1 همه ملک جهان پیش تو هیچ است همه همچون طلسمی پیچ پیچ است
2 همه زان تو است و تو منزّه دریغا چون بری در این سخن ره
3 همه زان تو است و تو فنائی فنا شو تا شوی عین خدائی
4 همه زان تو است و بود بودی نبودی تا نمودی ذات بودی
1 همه رسوائی عالم از او دان بقول حق ازو رویت بگردان
2 مبر فرمان او و شاد دل باش بکل فارغ ز نقش آب و گل باش
3 مبر فرمان او و زو تو بگریز اگر مردی تو با شیطان بستیز
4 تو از سودای او غافل شدستی از آن در دهر تو بیدل شدستی
1 حدیث خوش دمی شیطان نگوید همیشه جمله را آزار جوید
2 چه گوید هرچه گوید ناصوابست همه کارش در اینجا خورد و خوابست
3 بجز خمر و زنا کاری ندارد که او زین ذات خود عاری ندارد
4 ره فسق و فجورت او نمودست که عین آتش او پر ز دود است
1 توئی آدم از ذات حق نموده بسی گفته اناالحق هم شنوده
2 درون جنّت جان بودی ای دل کرا بر گویمش اینزار مشکل
3 که تا چون بود احوالت در آنجا دگر چون آمدی بیخویش اینجا
4 ز ابلیست بسی زحمت کشیدی اگرچه جنّت و رضوان بدیدی
1 حقیقت بشنو از اسرار او تو چه اندیشی هم از کردار او تو
2 حقیقت بود او دانسته اسرار که دائم دیده بُد اعیان اسرار
3 همه اشیاء بر او بود روشن قدمگاهی بدش از هفت گلشن
4 همه در زیر فرمانش روان بود چو آب اندر همه اشیا روان بود
1 مگر ابلیس را دید آن سرافراز سؤالی کرد کای اندر جهان ساز
2 همه کار جهان از تو نظامست که بود تو ز عشق کل تمامست
3 تو داری ملک دنیا جمله در دست اگر بستایمت من جای آن هست
4 تو داری سّر جانان اندر اینجا توئی هم سّر پنهان اندر اینجا