1 منم یکتا که جمله دستگیرم بمیرانم تمامت من نمیرم
2 منم حییّ که دایم زنده باشم که بیخ بدکنش برکنده باشم
3 ستانم داد مظلومان ز ظالم بذات خویش من پیوسته قائم
4 جهان و هرچه در هر دو جهان است بر من جمله بی نام و نشانست
1 خدا شد بیجهت درحق مبرّا دم اللّه زد وز دید یکتا
2 خدا شد بود او نابود آمد ز دید دید حق معبود آمد
3 خدا شد در خدا دانی یقین دید در اینجا اوّلین و آخرین دید
4 خدا شد در خدا ز اللّه دم زد در اعیان خدائی او قدم زد
1 شبی حلّاج را دیدند در خواب بریده سر بکف مانند جلّاب
2 بدو گفتند چونی سر بریده بگو تا چیست این جام گزیده
3 چنین گفت او که سلطان نکونام به دست سر بریده میدهد جام
4 کسی این جام معنی میکند نوش که کردست او سر خود را فراموش
1 ز خود بگذر که مائی عین مائی که از دیدار خود ما مینمائی
2 زخود بگذر جهان جان نظر کن از این گفتار کل خود را خبر کن
3 زخود بگذر تمامی باش قائم که خواهی بود با ما هم تو دائم
4 زخود بگذر تو بود ما طلب دار عیان ما در این شبها نگهدار
1 شود واصل حجابش دور گردد به معنی صورت منصور گردد
2 شود واصل نبیند جز یکی او حقیقت حق شود کل بیشکی او
3 از اشترنامه این بهتر نمودم ز هر دو عالم این برتر نمودم
4 از اشترنامه و این گرد واصل وز این هر دو بکن مقصود حاصل
1 مگر میرفت آن روباه شادان دوان هر سوی در کوُه و بیابان
2 رسید از ناگهان نزدیک راهی بکنده بر سر آن راه چاهی
3 چهی بس دور و دلوی بسته بر او سخن بشنو زمن ای مرد نیکو
4 درون چاه روباهش نظر کرد یکی روباه دیگر دید پر درد
1 دلا زین چاه آخر چند اشتاب کنی چون عاقبت گشتی تو غرقاب
2 دلا تا چند از این چه درشتابی چو زین چاهت خلاصی مینیابی
3 درون چاهی و هیچت خبر نه نخواهی مُرد اگر خواهی دگرنه
4 درون چاهی و اندر بلائی عجائب غرقه تو دررنج و بلائی
1 بده جان گر خبر داری در این تو زمانی بازدان عین الیقین تو
2 بده جان از سر شوق و ارادت که تا یابی عیان اندر سعادت
3 بده جان و ببین گم کرده را باز درون پرده در انجام و آغاز
4 چو حل خواهی شدن درآب دنیا چرا باشی چنین غرقاب دنیا
1 چنین دارم من از آن پیر خود یاد کز این معنی او شد جان من شاد
2 که وقتی در ره چین بود مردی که در دریا سفر بسیار کردی
3 قضای حق بُد آن پیر پُر اسرار مر او را یک پسر چون ماه انوار
4 بخوبی همچو خورشیدِ منوّر بزیبائی چو ماهی بود دلبر
1 پسر گفت ای پدر گفتی حقیقت کجا گنجد حقیقت در طریقت
2 طریقت گوی با من نی ز تحقیق که تا دریابم از عین تو توفیق
3 کسی هرگز وجود خویش گشتست چگویم چونکه این سرّی درشتست
4 همه این قوم کشتی مال دارند کجا اسرار این سرّ پایدارند