12 اثر از دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری

1 یکی پیری ز پیران گشت واصل مر او را گشت کل مقصود حاصل

2 چنان شد کز همه عالم نهان شد درون خلوت دل جان جان شد

3 شب و روزش به جز طاعت نبُد کار ز کل قانع شده بر روی دلدار

4 چنان واصل بُد اندر خانقه او نهانی دیده بودش روی شه او

1 یکی هاتف مر او را داد آواز که ای درویش خوش میسوز و میساز

2 بسوزان خویشتن درحضرتِ ما که تا یابی عیان قربت ما

3 سما هرگز نداندراز ما او ولیکن پرده است آغاز ما او

4 تو اینجاگه چنین حیران شده مست کجا هرگز چنین آسان دهد دست

1 چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر که حق دیدم یقین چون روغن و شیر

2 چو روغن ناگهی پیدا نماید نمود شیر آلایش نماید

3 جدا گردد مصفّا مانده روغن حقیقت همچنین دان جان و هم تن

4 خورش شاید یقین و هر دو یک جا ولی در اصل و فرع آید معمّا

1 یکی هاتف مر او را داد آواز که اکّافی نکو گفتی ز آغاز

2 کریمیم و رحیم و بردباریم کجا مر بندگان ضایع گذاریم

3 چو ما داریم حکم لایزالی هر آنچه اندیشه میدارند حالی

4 بدانیم آن همه از پیش اینجا که هستیم بیشکی دانا و بینا

1 جوابش داد آن دم صاحب راز که اندر عشق ما میسوز و میساز

2 بسوزان خویشتن مانندهٔ شمع که تا گردی فنا نزدیکی جمع

3 بسوزان خویشتن پروانه کردار که تا گردی بیک ره ناپدیدار

4 بسوزان خویشتن مانند ذرّه برِ خورشید رویم مانده غّره

1 شبی میگفت اکّافی همین راز که یارب این حجاب آخر برانداز

2 مسوزان بیش از این مر دوستانت بگو تا کی بود راز نهانت

3 چنین پیدا چنین پنهان چرائی که با رندان دمادم آشنائی

4 همه خاصان کشیدستی بزنجیر ندارند اندر اینجا هیچ تدبیر

1 زبان بگشاد و گفت ای راز مطلق ابر حق میزنی اینجا اناالحق

2 ابر حق میزنی اینجا یقین تو که هستی اوّلین و آخرین تو

3 ابر حق میزنی دم نی ببازی که مرد عشق و صاحب درد رازی

4 ابر حق میزنی این دم حقیقت که بسپردی شریعت بی طبیعت

1 چنین گفت است شبلی پیر عشاق که گردیدم بسی در گرد آفاق

2 سلوکم بیحد و اندازه کردم که تا من مغز جان را تازه کردم

3 نشان میجستم اندر عالم جان که تا بوئی برم از راز پنهان

4 نشان میجستمو چون بنگریدم یقین جز بی نشانی می ندیدم

1 چنین گفتست شیخ مهنه آن پیر که حق دیدم یقین چون روغن و شیر

2 چو روغن ناگهی پیدا نماید نمود شیر آلایش نماید

3 جدا گردد مصفّا مانده روغن حقیقت همچنین دان جان و هم تن

4 خورش شاید یقین و هر دو یک جا ولی در اصل و فرع آید معمّا

1 یکی منصور را پرسید ناگاه که ای گشته ز سرّ جمله آگاه

2 یقین اینجا تو داری راز مطلق که دیدستی تو حق را عین مطلق

3 یقین داری عیان جمله آفاق که هستی دمدمه در کلّ آفاق

4 نمود عشق جانان کل تو داری که بر عشّاق شاهی شهریاری

آثار عطار نیشابوری

12 اثر از دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی