12 اثر از دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری

1 طلب کن گر بدیدی تو در اینجا عیان دوست ای پیوسته شیدا

2 ز شیدائی نیابی عقل کل تو بمانی دائما در عین ذل تو

3 ز شیدائی نیابی راز جانان بمانی تا اَبَد در خویش پنهان

4 ز شیدائی نمیدانی سر از پای روی چون سایهٔ از جای برجای

1 از آن تلبیس چون شیطان نهان شد عجب آدم بماند و ناتوان شد

2 نمیدانست اینجا سرّ این کار که چون شد در بر او ناپدیدار

3 بخود میگفت آیا او کجا رفت نهان شد از برم آخر چه جا رفت

4 ندانم این چه کس بود او نمودار که گفتم راز و او شد ناپدیدار

1 ز من پرسید حیدر کیستی تو بگو کاین جایگه بر چیستی تو

2 در اینجاآمدی بیرون ز ساعت سعادت داری اینجا یا شقاوت

3 چه داری آنچه داری راست برگو ز من این سرّ دل درخواست برگو

4 بدو گفتم که ای جان جهانم یقین دانم که من راز نهانم

1 ندا آمد زحضرت ناگهانی ز من بشنو تو این سرّ معانی

2 که ای آدم نگفتم مر تراهان بخوردی گندمت آخر بخورهان

3 بگو تاگندم از بهر چه خوردی تو فرمان من اینجاگه نبردی

4 ز نافرمانیت اکنون چسازم ترا در آتش غیرت گدازم

1 چه میگوئی همی گوید که بشتاب برون از نه فلک اسرار دریاب

2 چو من نُه زخم دارم در حقیقت گذشتستم ز نه پرده حقیقت

3 ده و دو پرده اینجا مینوازم دل عشّاق در پرده نوازم

4 ده و دو پرده دارم در درون من شدم عشاق کل را رهنمون من

1 کنون جبریل بیرون بر تو آدم که گستاخی ندارد او در این دم

2 برون کن از بهشتم تا رود زود که تا گردم از او این بار خشنود

3 برون شد آدم و حوّا ز جنّت فتاده هر دو اندر رنج و محنت

4 فتاده هر دو در اندوه نایافت بحالی جبرئیل اینجا و بشتافت

1 نفس با من همی گوید نهانی که چون افتاد آدم را عیانی

2 نفس با من همی گوید که چون بود که شیطانش بگندم رهنمون بود

3 نفس با من همی گوید همی باز که چون بُد در عیان انجام و آغاز

4 نفس با من همی گوید یقینش که چون بُد اوّلین و آخرینش

1 بحالی جبرئیل آمد ز داور بگفت آدم نمود خویش بنگر

2 ببین تا بر سرت اکنون چه آمد ندیدی کین بلایت از که آمد

3 نگفتم مر ترا گندم مخور تو همی فرمان دیو انجام مبر تو

4 بگفتم مر ترا فرمان نبردی بقول دیو مر گندم بخوردی

1 پس آنگه حق تعالی گفت آدم عجب عجز آوریدی اندر این دم

2 ز عجزخویشتن مسکین نمودی کنون اسرار ما را در فزودی

3 چو میگوئی که بد کردم بدی دان بدی از نفسخود هر دم بدی دان

4 بدی کردی و اکنون راز گفتی بعجز خویش با من باز گفتی

1 یکی پرسید ازمنصور حلّاج که ای بر فرق معنی بوده تو تاج

2 ایا دانای راز لامکانی یقین دانم که تو راز نهانی

3 توئی سلطان سرّ لایزالی مرا برگوی این اسرار حالی

4 که سرّ دوست اینجاگه چه باشد بگفتا سجده کردن گر نباشد

آثار عطار نیشابوری

12 اثر از دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر اول در جوهرالذات عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی