میان کشتی آنجا از عطار نیشابوری جوهرالذات 34
1. میان کشتی آنجا بود پیری
بمعنی و بصورت بی نظیری
...
1. میان کشتی آنجا بود پیری
بمعنی و بصورت بی نظیری
...
1. جوابش داد کای پیر پراسرار
چه جوهرها فشاندستی ز گفتار
...
1. بدو گفت ای دل و جان دستگیرم
که تو هستی جوان، من زار و پیرم
...
1. ز اوّل جمله اشیاهست پیدا
که هر یک درچه خواهد بود پیدا
...
1. کنون ای پیر خواهم رفت دریاب
توئی صورت به نزد ما تو بشتاب
...
1. چو راه شرع بسپاری خدائی
تو و او هر دو یکی بی جدائی
...
1. چو منصور این حقیقت راست برگفت
نمود جوهر اسرار بر سُفت
...
1. مگر پیری ز پیران رسیده
طلب میکرد مردی راز دیده
...
1. همه ملک جهان پیش تو هیچ است
همه همچون طلسمی پیچ پیچ است
...
1. همه رسوائی عالم از او دان
بقول حق ازو رویت بگردان
...
1. حدیث خوش دمی شیطان نگوید
همیشه جمله را آزار جوید
...
1. توئی آدم از ذات حق نموده
بسی گفته اناالحق هم شنوده
...