چون صبح به خنده از عطار نیشابوری مختارنامه 49
1. چون صبح به خنده یک نفس خرسندم
چون ابر به گریه نیست کس مانندم
...
1. چون صبح به خنده یک نفس خرسندم
چون ابر به گریه نیست کس مانندم
...
1. شمعم که ز خود نهان فرو میگریم
میخندم و هر زمان فرو میگریم
...
1. ما بحرِ بلا پیش گرفتیم و شدیم
قربان گشتن کیش گرفتیم و شدیم
...
1. شمعم که حریف آتشم میآید
وز اشک همه پیشکشم میآید
...
1. هر لحظه مرا چو شمع سوز افزون شد
وز گریه کنارم چو شفق پُر خون شد
...
1. داری سرِ عشق کار از سردرگیر
گر مست نیی خمار از سر درگیر
...
1. تا هیچ چو شمعت سر و کار خویش است
گردن زدنی بهر سرت در پیش است
...
1. گر عیاری خشک و ترت سوختنی است
ور طیاری بال و پرت سوختنی است
...
1. تا تو به بلای عشق تن در ندهی
هرگز نرسی به وصل آن سروسهی
...
1. گر هست دلت سوختهٔ جان افروز
از شمع میانِ سوختن عشق آموز
...
1. ای آن که دل زندهٔ تو مُرد از تو
ناخورده ز صافِ عشق یک دُرد از تو
...
1. چون شمع به یک نفس فرو مرده مباش
در کوی هوس عمر بسر برده مباش
...