تا آتشِ عشقِ او از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. تا آتشِ عشقِ او برافروخت مرا
در اشک چو شمع غرقه میسوخت مرا
...
1. تا آتشِ عشقِ او برافروخت مرا
در اشک چو شمع غرقه میسوخت مرا
...
1. در عشق چو شمع من به سوزم زنده
در سوز بروی دلفروزم زنده
...
1. تا روی به روی دلفروز آوردیم
چون شمع گداختیم و سوز آوردیم
...
1. هر دل که ره چنان جمالی یابد
گر خورشیدی بود زوالی یابد
...
1. با دل گفتم که راه دلبر گیرم
چون راه به پای شد ز سر درگیرم
...
1. امشب به صفت شمع دلفروزم من
میگریم و میخندم و میسوزم من
...
1. خورشید ز سوزِ من سراسیمه بسوخت
مه را ز طنابِ آه من خیمه بسوخت
...
1. تا چند قفا ز نیک و بد خواهم خورد
خونابهٔ خصم بی خرد خواهم خورد
...
1. زین کار که در گردنِ من خواهد بود
آتش همه در خرمنِ من خواهد بود
...
1. چون عین بریدگی بود دوختنم
پس بی خبریم به ز آموختنم
...
1. شمعم که خوشی میان سوزم بکُشند
گر بهتر و گر بتر فروزم بکُشند
...
1. شمعم که غذای من ز من خواهد بود
در چنبر حلقِ من رسن خواهد بود
...