بس آب که بگذشته از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست
بس آتش و خون که در جگر از تو مراست
...
1. بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست
بس آتش و خون که در جگر از تو مراست
...
1. با عشق تو جان خویش در خواهم باخت
با گریه بهم خون جگر خواهم باخت
...
1. ای در سر ذرّه ذرّه سودا از تو
چون ذرّه هزار بی سر و پا از تو
...
1. تا چند ز سودای تو در سوز و گداز
چون شمع آرم به روز شبهای دراز
...
1. خونی که ز تو درجگرم میگردد
میجوشد و گردِ نظرم میگردد
...
1. جان پیش رخت نثار خواهم آورد
دل در غمت استوار خواهم آورد
...
1. گه عشق توام چو شمع گرینده کند
گه چون صبحم با لب پُر خنده کند
...
1. در عشق تو از نفع و ضرر نندیشم
چون شمع ز سوزِ پا و سر نندیشم
...
1. جان روی دل افروزِ تُرا باید داشت
دل ناوک دلدوزِ تُرا باید داشت
...
1. دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود
ور زنده شود جان به لب آورده شود
...
1. تن جز به هوای تو قدم مینزند
جان جز به ثنای تو قلم مینزند
...
1. ای جان و دلم به جان و دل مولایت
از جای شدم ز عشق یک یک جایت
...