خانه
شاعران
فال
درباره ما
عطار نیشابوری
عطار نیشابوری
آثار شاعر
بستن تبلیغات
باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد در مختارنامه عطار نیشابوری
1.
بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست
بس آب که بگذشته ز سر از تو مراست
بس آتش و خون که در جگر از تو مراست
در
عشق
تو یکتا صفتم لیک چو شمع
در هر تویی سوز دگر از تو مراست
مشاهده کامل شعر
2.
با عشق تو جان خویش در خواهم باخت
با
عشق
تو جان خویش در خواهم باخت
با گریه بهم خون جگر خواهم باخت
گر میگریم چو شمع زیبنده مراست
کز هر اشکی سری دگر خواهم باخت
مشاهده کامل شعر
3.
ای در سر ذرّه ذرّه سودا از تو
ای در سر ذرّه ذرّه سودا از تو
چون ذرّه هزار بی سر و پا از تو
مردی باید چو شمع دل پُر آتش
وآنگاه چو شمع پای بر جا ازتو
مشاهده کامل شعر
4.
تا چند ز سودای تو در سوز و گداز
تا چند ز سودای تو در سوز و گداز
چون شمع آرم به روز شبهای دراز
تا کی ز تو بازمانم ای شمع طراز
مانندهٔ طفل تشنه از پستان باز
مشاهده کامل شعر
5.
خونی که ز تو درجگرم میگردد
خونی که ز تو درجگرم میگردد
میجوشد و گردِ نظرم میگردد
چون شمع هزار اشک سرگردانی
بر رخ ریزم که بر سرم میگردد
مشاهده کامل شعر
6.
جان پیش رخت نثار خواهم آورد
جان پیش رخت نثار خواهم آورد
دل در غمت استوار خواهم آورد
چون شمع سری هزار خواهم آورد
پیشت همه در کنار خواهم آورد
مشاهده کامل شعر
7.
گه عشق توام چو شمع گرینده کند
گه
عشق
توام چو شمع گرینده کند
گه چون صبحم با لب پُر خنده کند
چون صبح اگرم زنده کنی زنده شوم
گردن زدنم پیش رخت زنده کند
مشاهده کامل شعر
8.
در عشق تو از نفع و ضرر نندیشم
در
عشق
تو از نفع و ضرر نندیشم
چون شمع ز سوزِ پا و سر نندیشم
چون هیچ دگر نیست مرا جز غم تو
تا هست غمت چیزِ دگر نندیشم
مشاهده کامل شعر
9.
جان روی دل افروزِ تُرا باید داشت
جان روی دل افروزِ تُرا باید داشت
دل ناوک دلدوزِ تُرا باید داشت
چون شمعم اگر هزار سر خواهد بود
آن چندان سرسوزِ تُرا باید داشت
مشاهده کامل شعر
10.
دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود
دل شمع تو شد به یک نفس مرده شود
ور زنده شود جان به لب آورده شود
اشکی که ز سوز میفشانم چون شمع
باز از دم سرد بر رخ افسرده شود
مشاهده کامل شعر
بعدی
عطار نیشابوری
عطار نیشابوری
آثار شاعر