شب نیست که جان از عطار نیشابوری مختارنامه 49
1. شب نیست که جان بی تو به لب مینرسد
روزی نه که در غصّه به شب مینرسد
...
1. شب نیست که جان بی تو به لب مینرسد
روزی نه که در غصّه به شب مینرسد
...
1. در زلف اگرچه جایگاهی سازی
با این دلِ سرگشته نمیپردازی
...
1. زان خط که به گردِ شکر آوردی تو
خوندلم و قفای خود خوردی تو
...
1. بوئی که ز زلف مشکبوی تو رسد
دل در طلبش بر سر کوی تو رسد
...
1. چون گشت دل من از سر زلف تو مست
هرگز بندادم ز سر زلف تو دست
...
1. در عشق رخت چون رخ تو بیشم نیست
قربان تو گردم که جز این کیشم نیست
...
1. گر لعل لب تو آب حیوانم داد
ور چشم خوش تو قوت جانم داد
...
1. هرکاو رخ تو بدید حیران ماند
وز لعل لب تو لب به دندان ماند
...
1. ای خاصیتِ لعل تو جان پروردن
تا کی ز سر زلف تو غارت کردن
...
1. دل در سر زلف چون توحسن افروزی
چون شمع دمی نمیزید بی سوزی
...
1. مشکین رسنت چو پردهٔ ماه شود
بس پرده نشین که زود گمراه شود
...
1. چون چشمِ تو تیرِ غمزه محکم انداخت
هر لحظه هزار صید بر هم انداخت
...