تا روی چو آفتاب از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. تا روی چو آفتاب جانان بفروخت
ازحسن جهان بر مه تابان بفروخت
...
1. تا روی چو آفتاب جانان بفروخت
ازحسن جهان بر مه تابان بفروخت
...
1. گل را به چمن گونهٔ رخسار تو نیست
مه را به سخن لعل شکربار تو نیست
...
1. عشق رخ تو که کیمیای خطرست
از یک جو او دو کون زیر و زبرست
...
1. گاهی ز سرِ زلفِ سیاهت ترسم
گاهی ز کمین گاهِ کلاهت ترسم
...
1. کوثر که لبِ ترا ندیم افتادهست
سر بر خطِ سبزِ تومقیم افتادهست
...
1. ماهی که ز رخ یک سرِ مویم ننمود
راهم زد و راهِ سرِ کویم ننمود
...
1. آن ماه که سجده بُرد انجم او را
تا کرد دل از دیدهٔ خود گم او را
...
1. بی لعلِ لبش شکرستان میچکنم
بی ماهِ رخش زحمتِ جان میچکنم
...
1. بگشاده رخ و بسته قبا میآید
سرمست به بازار چرا میآید
...
1. آن روز که روی دلستان نتوان دید
از بینایی نام ونشان نتوان دید
...
1. شرطِ رَهِ عشق چیست، درخون گشتن
همچون شمعی به فرق بیرون گشتن
...
1. ای باد به سوی زلفِ آن یار بتاز
کوتاه مکن دست از آن زلف دراز
...