1 ای پیش تو سرو و ماه پیوسته رهی با قد چو سرو و با رخ همچو مهی
2 مه چهره و سرو قد بسی هست ولیک تابندهتر است ماه بر سروِ سهی
1 چون ماه، به قطع، آب روی تو نداشت یک ذرّه ز آفتاب روی تو نداشت
2 خورشید که جملهٔ جهان روشن از اوست شد زرد از آنکه تابِ روی تو نداشت
1 گر پرده ز روی دلستان برگیری هر پرده که هست در جهان برگیری
2 چون زندگی از عشق تو داریم همه وقت است که این بدعت جان برگیری
1 ای گم شده درحسنِ تو هر دیدهوری گوئی که ز حسنِ خود نداری خبری
2 خلقی به نظارهٔ تو میبینم مست تو از چه نظاره میکنی در دگری
1 تا دیده بر آن عارضِ گلگون افتاد چشمم ز سرشک چشمهٔ خون افتاد
2 هر راز که در پردهٔ دل پنهان بود باخونِ جگر ز دیده بیرون افتاد
1 گر در همه عمر آرزوئیم بوَد از وصلِ تو قدرِ سرِ موئیم بوَد
2 بی روی تو بر روی ازان میگریم تا پیشِ تو بو که آب روئیم بوَد
1 ای تُرک! دلم غاشیه بر دوش تو شد جانم ز جهان واله و مدهوش تو شد
2 بر سیمِ بناگوش تو چون جملهٔ خلق، در مینگرند، حلقه در گوش تو شد
1 تا حلقهٔ آن زلف مشوّش دیدم دل را به میانه در کشاکش دیدم
2 تا روی چوآتش تودیدم از دور دور از رویت به چشم آتش دیدم
1 در جنب رخت چو ماه میننماید میگردد و میکاهد و میافزاید
2 از غیرت روی همچو خورشید تو ماه دیرست که ماهتاب میپیماید
1 بی عشق تو زیستن دریغم آید جز از تو گریستن دریغم آید
2 چون نیست ز نازکی ترا تاب نظر در تو نگریستن دریغم آید