1 جان پیش تو بر میان کمر خواهم داشت هر دم به تو شوق بیشتر خواهم داشت
2 من خاک توام دایم و خاکم بر سر گر سر ز سر خاک تو بر خواهم داشت
1 گر دیده به تو راه توانستی کرد دل را ز توآگاه توانستی کرد
2 ای کاش دلم چنانکه دل میخواهد در عشق تو یک آه توانستی کرد
1 کو پای که از دست تو بگریختمی کو دست که در پای تو آویختمی
2 ای کاش هزار جانمی تا هر دم در خاک قدمهای تو میریختمی
1 چون درد ترا من به دعا میطلبم کافر باشم اگر دوا میطلبم
2 چندان که خوشی است در دو عالم گو باش من از همه فارغم، ترا میطلبم
1 یا در پیشم چو شمع بنشان و بکش یا در خونم به سر بگردان و بکش
2 گر بود هزار دل زخویشم بگرفت من آنِ توام آنِ خودم خوان و بکش
1 از خود خبرم ده که ز خود بیخبرم کز آرزوی تو می بسوزد جگرم
2 آسان ز سر هر دو جهان برخیزم گر بنشینی تا به تو درمینگرم
1 خورشید رخ تو در نظر خواهم داشت چون ذرّه دلم زیر و زبر خواهم داشت
2 تا من هوس روی تو دارم از دل خورشید میان ذرّه در خواهم داشت
1 چون من به تو در همه جهانم زنده یک لحظه مباد بی تو جانم زنده
2 بی زحمت تن با تو دلم را نفسی است گر زندهام امروز بدانم زنده
1 جان رسته ازین قالب صد لون به است دل جسته ازین نفس چو فرعون به است
2 جز آتش تو هیچ نمیباید تیز انس تو یکی ذرّه ز دو کون به است
1 چون دل غم تو به جان توانست کشید خوش خوش ز همه جهان توانست برید
2 در راه تو آب روی بفروخت همه تا آتش مهر تو توانست خرید