گفتم به بر سوختهٔ از عطار نیشابوری مختارنامه 49
1. گفتم به بر سوختهٔ خویش آیی
تو پادشهی کی بر درویش آیی
...
1. گفتم به بر سوختهٔ خویش آیی
تو پادشهی کی بر درویش آیی
...
1. ای لعل توام به حکم ایمان داده
کفرم به سر زلف پریشان داده
...
1. آن غم که ز تو بر دل پرخون منست
کم نیست که هر لحظه در افزون منست
...
1. در عشق تو نیم ذرّه سرگردانی
خوشتر ز هزار منصب سلطانی
...
1. در عشق تو عقل با جنون خواهم کرد
دیوانگی خویش کنون خواهم کرد
...
1. تا بتوانم ازان جمال اندیشم
وز راحت و روح آن وصال اندیشم
...
1. بی روی تو یک لحظه نمیشاید زیست
زیرا که مرا بی تو نمیباید زیست
...
1. ای بس که به هر تکی دویدم بی تو
وی بس که زهر سویی پریدم بی تو
...
1. جانا ز ره دراز میآیم من
با سینهٔ پر نیاز میآیم من
...
1. در عشق تو کارم به هوس برناید
وین کار آسان به دست کس برناید
...
1. با عشق تو دست در کمر خواهم کرد
چون زلف تو دل زیر و زبر خواهم کرد
...
1. گه نعره زن قلندرت خواهم بود
گه در مسجد مجاورت خواهم بود
...