1 در عشق تو از بس که جنون آرم من از آتش و سنگ، جوی خون آرم من
2 گر یک سنگی است در همه عالم و بس زان سنگ به همّتت برون آرم من
1 گه پیش در تو در سجود آمدهام گه بر سر آتشت چو عود آمدهام
2 مستی مرا امید هشیاری نیست کز عشق تو مست در وجود آمدهام
1 کو کوی تو تا به فرق بشتافتمی پس روی ز هرچه هست بر تافتمی
2 دستم نرسد به جان که بشکافتمی تا بو که ترا میان جان یافتمی
1 جانا چو نه پنهان و نه پیدا باشی با ما باشی دائم و بی ما باشی
2 تا کی سوزد ز آرزویت جانم جان بشکافم بوکه در آنجا باشی
1 نه غیر تو را با تو اثر میبینم نه غیر تو من هیچ دگر میبینم
2 هر لحظه مرا به صبر میفرمایی صبر از تو ز کافری بتر میبینم
1 در بند نیم ز هیچ کس میدانی در دردِ توام به صد هوس میدانی
2 گر هستم و گر نیستم آنجا که منم خالی نیم از تو یک نفس میدانی
1 چون راه تو را هیچ سر و پایان نیست این درد من سوخته را درمان نیست
2 بر روی تو جان بدادنم آسان است بی روی تو صبرکردنم آسان نیست
1 گر دل خواهی بیا و بپذیر و بگیر دل شیفته شد بیار زنجیر و بگیر
2 ور در خور حضرت تو جان میآید گیرم که نبود پرده برگیر و بگیر
1 تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت میخواهم سوخت و نیز میخواهم ساخت
2 تو شاد بزی که نرد عشقت شب و روز تا من باشم با تو همی خواهم باخت
1 ما نقطهٔ جان وقف بلای تو کنیم چون دایره دل بی سر و پای تو کنیم
2 گر تو نکنی برای ما کاری راست ما هرچه کنیم از برای تو کنیم