زان روز که دل پردهٔ از عطار نیشابوری مختارنامه 49
1. زان روز که دل پردهٔ این راز شناخت
از پردهٔ دل هزار آواز شناخت
...
1. زان روز که دل پردهٔ این راز شناخت
از پردهٔ دل هزار آواز شناخت
...
1. در عشق مرا عقل شد و رای نماند
جان نیز ز دست رفت و بر پای نماند
...
1. چون بحر وجود روی بنمود مرا
موج آمد و باکنار زد زود مرا
...
1. هر جان که چو جان من گرفتار آید
پیوسته درین راه طلبکار آید
...
1. در قلزمِ توحید دو عالم کم گیر
هر چیز که هست قطرهای شبنم گیر
...
1. ماییم بدین پردهٔ بیرونی در
هر لحظه به صد گام دگرگونی در
...
1. در وادی عشق بیقراری است مرا
سرمایهٔ این سلوک خواری است مرا
...
1. آنجا که منم هیچکس آنجا نرسد
جز گرم روی همنفس آنجا نرسد
...
1. صد مرحله زان سوی خرد خواهم شد
فارغ ز وجود نیک و بد خواهم شد
...
1. کس را دیدی ز خود نفور افتاده
در فرقت خویشتن صبور افتاده
...
1. عمری دل من غرقهٔ خون آمده بود
بر درگه عشق سرنگون آمده بود
...
1. زآنروز که دل نه شادی و نه غم دید
اقبال هزار ساله در یک دم دید
...