1 ای بس که چه دشوار و چه آسان مُردیم پیدا زادیم لیک پنهان مُردیم
2 جانی که بدو خلق جهان زنده شدند دیریست که تا ما زچنان جان مُردیم
1 در واقعهای سخت عجب افتادم گه می مردم صریح و گه میزادم
2 دانی ز چه خاست این همه فریادم کامد یادم آنچه نیاید یادم
1 آن وقت که گفتمی که ناشاد منم چون دانستم که بر چه بنیاد منم
2 در حلقهٔ نیست هست چون زنجیری در هم افتاده وانچه افتاده منم
1 تن، سایهٔ جان رنج پروردهٔ ماست جان، گنج تن بهم برآوردهٔ ماست
2 از سایهٔ خویش در حجابیم همه کز ما ما را سایهٔ ما پردهٔ ماست
1 آن مرغ عجب در آشیان کی گنجد وان ماه زمین در آسمان کی گنجد
2 آن دانه که در دل زمین افکندند گر شاخ زند در دو جهان کی گنجد
1 آن راز که پیوسته از آن میپرسم در جان من است و از جهان میپرسم
2 تا هیچ کسی برون نیاید بر من او در دل و از برون نشان میپرسم
1 دل سوختهٔ جمال او میبینم جان شیفتهٔ وصال او میبینم
2 چندان که درین دایره برمیگردم نقصان خود و کمال او میبینم
1 ما مذهبِ عشقِ روی آن مه داریم وز هرچه جزوست دست کوته داریم
2 گر درگه ما بسته شود در ره عشق در هر گامی هزاردرگه داریم
1 پیوسته حریفِ جان فزایم باید چون گوی ز خود بیسر و پایم باید
2 چون من همه وقتی همه جایی باشم ممکن نبود که هیچ جایم باید
1 بر خاک بسی نشستم از غمناکی تا وارستم ازین حجاب خاکی
2 ای بس که برفت جان من در پاکی تا درکش گشت چونی ادراکی