هر روز ز چرخ بیش از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. هر روز ز چرخ بیش میخواهم گشت
گاه از پس و گه ز پیش میخواهم گشت
1. هر روز ز چرخ بیش میخواهم گشت
گاه از پس و گه ز پیش میخواهم گشت
1. زین پیش دم از سر جنون میزدهام
وانگه قدم از چرا و چون میزدهام
1. من بیخبر از جان و تنم، اینت عجب!
خود میباید خویشتنم، اینت عجب!
1. چون سنگ وجود لعل شد کانم را
در میبینم قطرهٔ بارانم را
1. چون وصل، غمم بر غمِ هجران بفزود
بس درد که بر امید درمان بفزود
1. تا چند ز اندیشه به جان خواهم گشت
تا کی ز هوس گرد جهان خواهم گشت
1. هرگاه که در پردهٔ راز آیم من
در گرد دو کون پرده ساز آیم من
1. چندان که ز عالم پس و پیشش دیدم
آن خویش ندیدمش که خویشش دیدم
1. خواهی که ببینی تو به پیدایی راز
خود را ز ورای عقل سودایی ساز
1. اینجا شکرم مگس فرو میگیرد
صد واقعه پیش و پس فرو میگیرد
1. هر روز حجاب بیقراران بیش است
زان، درد من از قطرهٔ باران بیش است
1. دایم ز طلب کردن خود در عجبم
زیرا که زیادتست هر دم طلبم