هان ای دل بیخبر! از عطار نیشابوری مختارنامه 85
1. هان ای دل بیخبر! کجاییم بیا
از یکدیگر چرا جداییم بیا
...
1. هان ای دل بیخبر! کجاییم بیا
از یکدیگر چرا جداییم بیا
...
1. دل را نه ز آدم و نه حواست نسب
جان را نه زمین نه آسمان است طلب
...
1. عشق آمد و نام کفر و ایمان نگذاشت
هر پنداری که بود پنهان نگذاشت
...
1. در عشق نماند عقل و تمییز که بود
کلی دل و جان بسوخت آن نیز که بود
...
1. آن دل که ز شوق نور اکبر میتافت
وز حق طلبی چو شمع انور میتافت
...
1. از بس که بدیدم ز تو اسرار عجب
خون گشت دلم از چو تو دلدار عجب
...
1. یارب چه نهان چه آشکارا که تویی
نه عقل رسد نه علم آنجا که تویی
...
1. هر روز به حسن بیشتر خواهی بود
هر لحظه به جلوهای دگر خواهی بود
...
1. جانا غمِ عشق تو بجان نتوان داد
یک ذرّه به ملک دو جهان نتوان داد
...
1. در راه تو گم گشت دویی اینت عجب!
مشرک چه کند یا ثنوی اینت عجب!
...
1. آن دیده که توحید قوی میبیند
در عین فناءِ من توی میبیند
...
1. جانا ز میانِ من و تو دست کراست
گر شرح دهم چنین نمیآید راست
...