1 هان ای دل بیخبر! کجاییم بیا از یکدیگر چرا جداییم بیا
2 بنگر تو که هر ذرّه که در عالم هست فریاد همی زند که ماییم بیا
1 دولت عاشقان هوای تو است راحت طالبان بلای تو است
2 کیمیای سعادت دو جهان گرد خاک در سرای تو است
1 عاشقان چون به هوش باز آیند پیش معشوق در نماز آیند
2 پیش شمع رخش چو پروانه سر ببازند و سرفراز آیند
1 معنی چو ز کل به جزو بیرون آید هر جزوی از آن جزو دگرگون آید
2 تا کی گویی: «جزو ز کل آید» «چون» نتوان گفت، از آن که بیچون آید
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند