1 چون بفضل حق رهی در ملکت جان یافتم صد هزاران عالم بیحد و پایان یافتم
2 سال ها درهر یکی زان عالم اقلیم جان سیر کردم جمله عالم عین جانان یافتم
3 جمله ذرات عالم از لطیف و از کثیف هم زمهر روی او چون ماه تابان یافتم
4 چون ز لذات دو عالم در گذشتم مردوار دردهجران را ز وصل دوست درمان یافتم
1 چو خراب عشق یارم همگی ز یار گویم نه چو ز اهدم که هر دم ز بهشت و نار گویم
2 چو شعار عشقبازان همه رندیست و مستی چه شود مدام اگر من ز می و خمار گویم
3 چو بچشم من دو عالم همه گلشنی است پرگل چه شکایتی چو بلبل ز جفای خار گویم
4 همه جا بماست یارم همه دم باوست کارم نه غریب این دیارم که از آن دیار گویم
1 ما حاوی سرکن فکانیم ما نسخه جامع جهانیم
2 اسرار حروف دفتر کون از خط رخ نگار خوانیم
3 بیرون ز احاطه جهانیم برتر ز زمین و از مکانیم
4 ما مرکز دایره زمینیم ما محور دور آسمانیم
1 مرآت روی دوست نظرکن جهان ببین درآینه جهان نگر او را عیان ببین
2 خورشید حسن اوز همه ذره رونمود تابان رخش زمشرق کون و مکان ببین
3 آن یار بی نشان که نهان بود از همه آمد عیان بصورت نام و نشان ببین
4 کوری آن کسان که شدند منکر لقا دیدار دوست ازهمه فاش و عیان ببین
1 ز شوق روی جانان آنچنانم که سر از پاو پا از سر ندانم
2 چنان مستغرقم در بحر وحدت که از کثرت بکلی برکرانم
3 چو از خود فانی و باقی باویم ازآن هم جسم و هم جان جهانم
4 موالید و عناصر غیر ما نیست حقیقت هم زمین و آسمانم
1 غرق بحر وحدتیم، من، من نیم گوهر بی قیمتم، من، من نیم
2 من ز جان فانی بجانان یافتم من به اوج رفعتم، من، من نیم
3 عاشقم معشوقم و عشقم چه ام مست جام حیرتم، من، من نیم
4 من ندانم من منم، یا من ویم در عجایب حالتم، من، من نیم
1 شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق صدپایه از طاق فلک بالاترست ایوان عشق
2 برقطع سر از عاشقان گر حکم راند شاه عشق قطعا نمی پیچند سر عشاق از فرمان عشق
3 پیش طبیب عاشقان بیمار درد عشق را جز جان فشانی از غمش هرگز نشد درمان عشق
4 غواص دریای فناآورد بیرون عاقبت درهای اسرار یقین زین بحر بی پایان عشق
1 ای اسیران غم عشق تو آزاد از جهان والهان حسن رویت بیخبر از جسم و جان
2 سالکان راه تو فارغ ز ملک کاینات عاشقان روی تو در کوی عشقت جان فشان
3 جان فشانان رهت مستان جام نیستی واصلان درگهت از هستی خود در امان
4 بینوایان درت بی ننگ و ناموس آمده پاکبازان ره تو از دو عالم بی نشان
1 غیر مهر ماه رویی نیست حالی در خورم غیر سودای سر زلفش نباشد در سرم
2 در زمین از چشم من هر سو روان شد جوی آب برامید آنکه از سرو بلندش برخورم
3 مرغ روحم از بدن اندر هوای وصل او چون روانی میرود شاید ز هجران بگذرم
4 همچو غواصان فرو رفتم ببحر عشق او جز در دردش نیامد هیچ گوهر در برم
1 رندیم و ملامتی و بدنام قلاش و حریف ساغر و جام
2 بد مست و قمار باز و بی باک معشوق پرست و باده آشام
3 او باشم و عاشق و نظرباز آزاده ز قید ننگ و ز نام
4 با شاهد و می حریف و همدم با چنگ و چغانه ایم مادام