50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی

1 ما جمله جهان مصحف رخسار تو دیدیم برهر ورقی آیت انوار تو دیدیم

2 در میکده و دیر و کلیسا مغ و ترسا مشتاق تو و طالب دیدار تو دیدیم

3 گر کافر بی دین و گر مؤمن دین دار ما جمله مطیع تو و درکار تو دیدیم

4 ما از سر تحقیق و یقین در همه ذرات کردیم نظر جمله طلبکار تو دیدیم

1 بدلداری و دلجوئی درآمد عاقبت یارم بحمدالله ز دیدارش بسامان شد همه کارم

2 ازآن روزی که روی تو درآمد در نظر مارا بهشت و حور عین هرگز بدیده در نمی آرم

3 مرا می لعل دلدارست و شاهد، ماه رخسارش که دارد در جهان باری چنین عیشی که من دارم

4 نمی بینی مگر زاهد چرا در ظلمت جهلی که عالم غرق نورآمد ز مهر روی دلدارم

1 اگر بسعی تو فضل خدای گشت رفیق رساند این دو رفیقت بمنزل تحقیق

2 اگر تو عاشقی محکم بگیرد دامن عشق که عشق در ره معشوق رهبریست وثیق

3 براه عشق دلا شو رفیق درد و غمش که نیست بهتر ازین در سفر رفیق شفیق

4 نخوانده است بکوی وفا کسی صادق هرآنکه رنجه نشد از جفای یار صدیق

1 من که در کوی غم عشق تو سرگردانم سخن صبر و خرد باد هوا می دانم

2 ناصحا عیب مکن گر چه نظر بازم ورند چون ز تقدیر قضای ازلی زین سانم

3 سرو سامان مطلب از من دیوانه دگر زانکه سرمست می عشقم و بی سامانم

4 هم مگر پیر خرابات نماید مددی تا که مشکل بمی صاف شود آسانم

1 زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم تا حسن جان‌فزای تو با تو نموده‌ایم

2 همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم انی اناالله از همه عالم شنوده‌ایم

3 در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز دایم حریف شاهد و پیمانه بوده‌ایم

4 بگذار ای رقیب مرا با جفای دوست ما یار خود به جور و وفا آزموده‌ایم

1 تا کرد شاه عشق بملک دلم نزول برخاستست از سر جان عقل بوالفضول

2 خورشید عمرم ار بفراقت زوال یافت لیکن ز جان خیال وصال تو لایزول

3 آن یار عین ماست نه از روی اتحاد این خانه پر ازوست ولیکن نه از حلول

4 بی بهره نیست ذره از مهر روی دوست نور ترا بظلمت عالم بود شمول

1 ما اختیار خویش به دست تو داده‌ایم امر ترا مطیع و به جان ایستاده‌ایم

2 تا روی جان‌فروز تو بینیم هر نفس چون خاک ره ذلیل و به کویت فتاده‌ایم

3 از هست و نیست پاک بشستیم دست خویش وآنگه قدم به راه طریقت نهاده‌ایم

4 تا بوده‌ایم رند و نظرباز و عاشقیم گویی ز مادر از پی این کار زاده‌ایم

1 روی تو به نقشهای محکم بنمود جمال خود بعالم

2 آخر بکمال حسن خود را آورد عیان به نقش آدم

3 هرلحظه بجلوه نماید حسن رخ تو بچشم محرم

4 حسن تو گرفت جمله آفاق شد ملک جهان ترا مسلم

1 دو عالم پرتوی از نور ذانم جهان روشن ز خورشید صفاتم

2 منم عنقای قاف بی نشانی که در هر جای و بی جای و جهاتم

3 من آن خورشید اوج لامکانم که تابان از جمیع کایناتم

4 منم آن منبع رحمت که باشد دو عالم زنده از بحر حیاتم

1 تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم

2 چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود بار دیگر ما جهان را مظهر خود ساختیم

3 شد نهان در پرده کثرت جمال وحدتم تا نقاب عزت از غیرت برو انداختیم

4 مابسودای وصال دوست در بازار عشق نقد هستی در قمار نیستی در باختیم

آثار اسیری لاهیجی

50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی