1 هنگام آن آمد که من این پرده ها را بردرم شهباز و سیمرغی شوم از چرخ گردون بگذرم
2 ویران کنم این آشیان سازم مکان در لامکان گردد همه کون و مکان چون بیضه زیر شهپرم
3 بگذارم این نام و نشان ازما ومن یابم امان گردم فنای جاودان چون در جمالش بنگرم
4 چون یار بردارد نقاب آید برون مه از حجاب هر ذره گردد آفتاب از نور مهر خاورم
1 جانا ز درد عشق تو چون من فغان کنم از چشمه های چشم جهان خون روان کنم
2 عهدیست در ازل بتو ما را که تا ابد برهر چه رای عشق بود من همان کنم
3 ناصح چه منعم از می و معشوق میکنی من رندم و مباد که کاری چنان کنم
4 سر نهان عشق که ایمان جان ماست کفرست نزد خلق جهان گر عیان کنم
1 ای عاشقان ای عاشقان من عاشق دیوانهام در عشق و در شوریدگی در کاینات افسانهام
2 از ساغر و پیمان مگو امروز با ما کز ازل مست شراب عشق او بیساغر و پیمانهام
3 مست شراب وصل او دیدیم ذرات جهان از جام وصل او نه من تنها کنون مستانهام
4 جان و دل غمپرورم تا آشنای عشق شد از عقل وز علم و عمل یکبارگی بیگانهام
1 ما آینه کون و مکان روی تو دیدیم جان دو جهان بسته بیکموی تو دیدیم
2 شد نرگس مخمور تو سرفتنه دوران آشوب جهان غمزه جادوی تو دیدیم
3 ما قبله جانها بیقین روی تو گفتیم محراب جهان را خم ابروی تو دیدیم
4 زنجیر دل خلق و کمند همه جانها از سلسله حلقه گیسوی تو دیدیم
1 ای یافته ز پرتو رویت جهان نظام پیوند گیسوی تو شده جان خاص و عام
2 ذرات حامدند و تو محمود عالمی زان در جهان محمد و احمد شدی بنام
3 چون در مقام قرب تو کس را نبود راه جبریل هم ز پیش تو آرد بتو پیام
4 بهر کمال نورالهی نمود دور آخر بنقطه تو شد این دایره تمام
1 ز خود فانی و در عین بقائیم وجود جمله موجودات مائیم
2 بجانان زنده جاوید گشتیم ازآن دم کز خودی کلی فنائیم
3 خدا را بین عیان در صورت ما که ما قایم بهستی خدائیم
4 جهان از پرتو ما گشت روشن که ما هم نور ارضیم و سمائیم
1 ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام شدم در زهد و هشیاری نکونام
2 بده ساقی شراب آتشینم که سازد پخته از یک جرعه صد خام
3 طلب کن همت از پیر خرابات براه میکده گر می نهی گام
4 بجو جام مصفا و می صاف ببین عکس رخ ساقی درآن جام
1 در کشور جان و ملکت دل بگرفت سپاه عشق منزل
2 ائین و رسوم نو نهادند تا گشت رسوم عقل زایل
3 از عجز سپاه عقل نامد با لشکر عشق در مقابل
4 شد سکه بنام عشق مشهور از عقل نبرد نام عاقل
1 بسی تصنیف دیدم در حقایق ندیدم همچو گلشن پر دقایق
2 اگر چه عارفان بسیار بودند بعرفان شیخ محمودست فایق
3 کجا باشد چنین گلشن که در وی ز معنی بشکفد زینسان شقایق
4 ازین گلها کجا یابی تو بویی مگر گویی بکل ترک علایق
1 بریخت ساقی وحدت می محبت پاک بجام سینه دردی کشان منزل خاک
2 بنور معرفت ار هست چشم دل روشن بگوش جان شنو آخر خطاب مالولاک
3 جمال روی تو آخر چنانچه هست، بگو که جز درآینه ما کجا کنی ادراک
4 مگر که یار درآید بخانه دل من سزای سینه ز خاشاک غیر کردم پاک