1 ما سالها به کوی ملامت دویدهایم راه سلامت همچو ملامت ندیدهایم
2 حرص و امل چو رهزن راه طریقتند ما رخت دل به ملک قناعت کشیدهایم
3 مفتی اگر ز راه خرد میرسد به جان ما از طریق عشق به جانان رسیدهایم
4 از جام وصل مست مدامند جان و دل تا ما به کوی میکده خلوت گزیدهایم
1 حالیا در بزم وصل دوست جامی میزنم با می و معشوق لاف نیکنامی میزنم
2 تا به ملک وصل جانان راه یابد جان ما بیسر و سامان به راه عشق گامی میزنم
3 چون به کوی زهد کاری برنیامد زاهدا حالیا در میکده رندانه جامی میزنم
4 من که در اقلیم تقوی خواجه بودم کنون پیش پیر میکده دم از غلامی میزنم
1 من مست عشقم،زاهدا با ما مگو از عقل و دین گه با خود و گه بیخودم، هذاجنون العاشقین
2 هشیار و مستم، چیستم، مجنون عشق کیستم نه هستم و نه نیستم، هذاجنون العاشقین
3 من عاشق دیوانه ام، در عشق او افسانه ام از خویشتن بیگانه ام، هذاجنون العاشقین
4 من بیخود و شیدائیم، قلاشم و رسوائیم هرجائی و بی جائی ام،هذاجنون العاشقین
1 ما از غم تو بی سر و سامان نشسته ایم بی وصل تو بماتم هجران نشسته ایم
2 زان دم که خط دوست بپوشید روی او با دود دل ز آتش پنهان نشسته ایم
3 اندر هوای چشم و دو زلف سیاه او بیمار و ناتوان و پریشان نشسته ایم
4 چون چشم مست اوست مرا ساقی از ازل سرمست و پرخمار بدوران نشسته ایم
1 ای عاشقان، ای عاشقان، من جسمهارا جان کنم ای عارفان، ای عارفان، جانها بحق جانان کنم
2 ای سالکان، ای سالکان، اندر پناه من شوید تا جغد را سربرکنم، شهباز در جولان کنم
3 ای صادقان، ای صادقان، صدق آورید از جان و دل من درد را درمان کنم، من قطره را عمان کنم
4 ای بیدلان، ای بیدلان، محنت شد و شادی رسید من با شما آن شاه را هم عهد و هم پیمان کنم
1 ما در هوای وصل تو شیدای عالمیم پیوسته با خیال تو شادان و خرمیم
2 ما در خیال زلف پریشان بیقرار آشفته خاطریم و بسودای محکمیم
3 مونس کجا شویم به زهاد چونکه ما در میکده بشاهد و می یار و همدمیم
4 محروم از جمال تو یک دم نبود جان چون در حریم انس بوصل تو محرمیم
1 ما عاشق و رند و جان فشانیم بی نام و نشان ز هر نشانیم
2 در کوی قلندری و رندی در دردکشی چه داستانیم
3 ما دیر و مساجد و خرابات منزلگه شاه عشق دانیم
4 ما آیت حسن جانفزایش از مصحف کاینات خوانیم
1 ای ماه رو ای ماه رو من عاشق روی توام دیوانه عشقم از آن دربند گیسوی توام
2 تا بینمت هر ساعتی در جلوه و ناز دگر با خاک یکسان گشته و افتاده درکوی توام
3 زآئینه روی بتان چون عکس رویت شد عیان عاشق بروی این و آن پیوسته بربوی توام
4 بیمار چشم جادوت شد رهزن جان و دلم در مکر و افسون بنده آن چشم جادوی توام
1 عاشقان را دین و مذهب شد وفاق عشق ورزی راست ناید با نفاق
2 تا درآمد پای عشق اندر میان عاشق و معشوق دارند اتفاق
3 عاشقان در نیستی جا کرده اند زاهد از هستی نماید طمطراق
4 خان و مان عقل ویران کرده ام تا بکوی عشق بگرفتم وثاق
1 ماز عشق یار دردل آتشی افروختیم هرچه نقش غیر در وی بود کلی سوختیم
2 گر نباشد عشق ما حسنش کجا پیدا شود شمع رویش را ز نور عشق ما افروختیم
3 زنده می سازد لبش هردم هزاران مرده را ما ز لعل او هم اینجا نفخ صور آموختیم
4 چون رواجی داشت در بازار عشقش دین و دل ما بسودای وصالش جمله را بفروختیم