1 هنوز هست جهان را به نیست مأوابود که جانم از می عشق تو مست و شیدا بود
2 ببزم وصل چو ساقی شراب عشقم داد کمینه جرعه جانم هزار دریا بود
3 چو دیده باز گشادم جمال رخسارت چو آفتاب ز ذرات کون پیدا بود
4 دمی که حسن تو پیدا نبود از عالم جهان در آینه روی تو هویدا بود
1 جام تجلیش که بناگاه میدهند می دان یقین که بر دل آگاه میدهند
2 صدر جنان و دولت دنیا و دین مجو برآستان فقر گرت راه میدهند
3 در ملک عشق همچو گدایان در مباش کین سلطنت همیشه چو با شاه میدهند
4 تا هست هستیت بوصالش کجا رسی چون نیست می شوی رهت آنگاه میدهند
1 شهباز روح قدسی از دام تن جدا شد طیران به لامکان کرد باقی بی فنا شد
2 از مجلس طبیعت یکباره چون برون رفت در عالم الهی مستغرق لقا شد
3 عارف که چشم جانش بینا بنور حق شد از عادت گدائی بگذشت و پادشا شد
4 هر دل که غوطه خورد در قعر بحر نابود ازچونی چرائی بیچون و بی چرا شد
1 ما حسن روی یار ز هر روی دیدهایم رمز اناالحق از همه عالم شنیدهایم
2 پیوستهایم با تو ازآن دم که خویش را از هرچه غیرتست به کلی بریدهایم
3 سودای سود کرده به بازار عشق تو یک دم لقا به ملک دو عالم خریدهایم
4 در عاشقی دل از دو جهان برگرفتهایم جان دادهایم تا که به جانان رسیدهایم
1 حان الرحیل مابر دلدار میرویم لاخوف گو بعشق چو همراه می شویم
2 هرگز نظر بدنیی و عقبی نیفکنیم ترک همه گرفته پی یار می رویم
3 ما طالبیم و در پی مطلوب روز و شب دایم چو سایه از پی آن نور می دویم
4 مشتاق حسن روی نگاریم آنچنان کز شوق یکنفس به شب و روز نغنودیم
1 درد عشق آمد دوای درد دل نیست باری جز غمش درخورد دل
2 من ندیدم در گلستان وجود هیچ گل خوشبوی تر از ورد دل
3 هرکه جان و دل ز یاد غیر دوست می کند خالی بود او مرد دل
4 جز فغان و ناله دلسوز نیست در فراق دوست بازآورد دل
1 شهباز لامکانم من در مکان نگنجم عنقای بی نشانم اندر نشان نگنجم
2 من بحر بیکرانم مقصود کن فکانم من جان جان جانم اندر جهان نگنجم
3 من از خودی فنایم من گوهر بقایم من در بی بهایم در بحر و کان نگنجم
4 بی جای و آشیانم بی نام و بی نشانم برتر ز جسم و جانم در جسم و جان نگنجم
1 هر چند براه طلب دوست دویدیم از کوشش بسیار بجائی نرسیدیم
2 بربوی وصال تو شدم محو درین راه از خویش بماندیم وز هجران نرهیدیم
3 ماسود جهان در سر سودای تو کردیم دادیم دل و دین و غم عشق خریدیم
4 بنمود رخ از پرده و دل برد و نهان شد بی پرده دگر ماه رخش هیچ ندیدیم
1 ای کنایت ز سر کوی تو جنات نعیم شد اشارت بفراق رخ تو نار جحیم
2 رشک فردوس برین است و نعیم ابدی دوزخ ما که در آنجاست بما یار ندیم
3 هست از مهر رخت در دل هر ذره نشان یافت جان همه از نکهت زلف تو نسیم
4 در دل پاک توان دید جمال تو عیان زانکه آوینه روی تو بود قلب سلیم
1 از عشق تو مامعتکف کوی نیازیم وز آتش سودای تو در سوز و گدازیم
2 در گوشه محراب خم ابروی جانان پیوسته با خلاص به اوراد و نمازیم
3 محروم نیم از حرم وصل تو یکدم از روز ازل با تو چو ما محرم رازیم
4 هر لحظه دگر عشوه کند شاهد حسنت ماواله و شیدای چنان عشوه و نازیم