1 حسن تو جلوه کرد و بعالم عیان شد در جلوه جمال تو رویت نهان شد
2 آراست یار جلوه نام و نشان بخود ناگه فکند رخت و دگر بی نشان شد
3 آئینه خواست یار که بیند جمال خویش مرآت حسن دوست تمامی جهان شد
4 مهر جمالش ارچه ز ذرات ظاهر است لیکن تمام حسن بانسان عیان شد
1 چو نار هجر او جان میگدازد زلال وصل کو تا دل نوازد
2 بخط عنبرین و خال مشکین لباس دلبری را می طرازد
3 قبای دلبری و خوبی امروز بقد همچو سروش می برازد
4 رباید گوی محبوبی ز خوبان چو رخش حسن در میان بتازد
1 دلا در عاشقی مردانه می باش بلاکش عاشق فرزانه می باش
2 بهجرش آشنای محنت و غم بوصل از خویشتن بیگانه می باش
3 بصورت گر گدای مستمندی بملک معنوی شاهانه می باش
4 برغم زاهد مغرور خودبین حریف شاهد و پیمانه می باش
1 تا به فن دلربایی آن صنم استاد شد خانه صبرم ز عشقش سخت بی بنیاد شد
2 وه چه بی رحم است آن عیار شوخ بیوفا کز جفا و جور او عالم پر از فریاد شد
3 در غم هجران او بگذشت عمر من دریغ خود نمی دانم ز وصلش کی بخواهم شادشد
4 از هوای روی جانان آتشی در جان ماست عاقبت زین سوز خواهد خاک من بربادشد
1 دل ما وایه روی تو دارد بجان سودای هر موی تو دارد
2 جمال روی تو بیند ز هر رو دل عارف که رو سوی تو دارد
3 دل ما میل حسن خوب رویان بروی تو که بر بوی تو دارد
4 ز شاهی عار باشد آن گدا را که روزی راه بر کوی تو دارد
1 برقص آمد جهان ز آهنگ حافظ ز چشم بد خدایش باد حافظ
2 چو من مست مدام جام عشقم مده بیهوده ما را پند واعظ
3 حدیث واعظ از تقلید و زهداست ز عارف گوش کن در مواعظ
4 بیک لحظه دل غمگین شود شاد بحال زارم ارباشی ملاحظ
1 جان ما را میل دل جستن نشد درد و غم در پیش وی گفتن نشد
2 وعده کرد امشب که آیم پیش تو ز انتظارش امشبم خفتن نشد
3 عقل دوراندیش چندانی که کرد جوی خون از دیده ها بستن نشد
4 بر امید آنکه یارم می کشد در بدر گردیدم و کشتن نشد
1 تا نقاب از مهر رویش دور شد جمله ذرات غرق نور شد
2 حسن او در پرده ذرات کون هم هویدا گشت و هم مستور شد
3 کعبه و مسجد ز رویش نور یافت وز لب او میکده معمور شد
4 بود چشمش فتنه عالم ولی غمزه او زاد فی الطنبور شد
1 نهال دوستی را در بر آور کنار از ما مجو سرو سمن بر
2 بده ساقی بسرمستان عشقت از آن لب باده چون شهد و شکر
3 بایمان حقیقی جان ما را بغیر از کفر زلفت نیست رهبر
4 غبار غیر برروی تو حیف است برافشان دامن زلف معنبر
1 هان ای صبا ز لطف بشیراز کن گذر زین جان بی نوا برجانان پیام بر
2 کان مبتلای محنت غربت ز اشتیاق دارد دلی پرآتش و پیوسته دیده تر
3 گوید دعا بصدق دل و از سر نیاز دارد امید فاتحه هر شام و هر سحر
4 ای سالکان راه بهمت مدد دهید باشد رسیم باز بدیدار یکدگر