چون گشت مه روی تو طالع از اسیری لاهیجی غزل 299
1. چون گشت مه روی تو طالع ز مطالع
شد از همه سو نور تجلی تولامع
1. چون گشت مه روی تو طالع ز مطالع
شد از همه سو نور تجلی تولامع
1. دارم ز درد عشق تو بر دل هزار داغ
مجروح عشق را ز دو عالم بود فراغ
1. گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف
1. بگرفت صیت حسن تو از قاف تا بقاف
تا او فتاد پرتو رویت بنون و کاف
1. زان غمزه ناوکی بمن آید ز هر طرف
یارب مباد تیر بلا را دگر هدف
1. وقت کوچ آمد نفیرالطریقست الطریق
ره خطرناکست یاران وا ممانید از رفیق
1. ز جام عشق سرمستم زهی ذوق
ز مستی از خودی رستم زهی ذوق
1. ببحر هست مطلق تا شدم غرق
میان ما و دریا نیست خود فرق
1. عاشقان را دین و مذهب شد وفاق
عشق ورزی راست ناید با نفاق
1. خواهی که شود کشف برت سراناالحق
فانی ز خودی باش و بحق باقی مطلق
1. شاه و گدا یکسان بود بر درگه سلطان عشق
صدپایه از طاق فلک بالاترست ایوان عشق