دلدار برگرفت نقاب از از اسیری لاهیجی غزل 287
1. دلدار برگرفت نقاب از جمال خویش
با عاشقان نمود رخ بی مثال خویش
...
1. دلدار برگرفت نقاب از جمال خویش
با عاشقان نمود رخ بی مثال خویش
...
1. ای مسلمانان پشیمانم من از کردار خویش
تا چرا دور اوفتادم از دیار و یار خویش
...
1. دلا در عاشقی مردانه می باش
بلاکش عاشق فرزانه می باش
...
1. تا شد سپر بلایش دل درویش
هر لحظه رسد زخم دگر برجگر ریش
...
1. جفا بگذر و یار با وفا باش
مشو بیگانه با ماآشنا باش
...
1. ای دل بکوی نیستی چون خاک پست و خوار باش
با دشمن و با دوستان یکسر گل بی خار باش
...
1. از غم عشق تو ما را نیست یکساعت خلاص
عامی عشق است زاهد او چه داند حال خاص
...
1. شرح درد عشق دارد طول و عرض
فرصت ار یابم کنم با دوست عرض
...
1. از بردن بار جفا باشد وفا ما را غرض
زین بیوفایی دوست را باشد جفای ما غرض
...
1. راه عاشق نیست ای زاهد غلط
رهبر او بس بود عشق فقط
...
1. برقص آمد جهان ز آهنگ حافظ
ز چشم بد خدایش باد حافظ
...
1. هرکه عاشق شد بباید گفت جان را الوداع
زانکه در بازار عشقش نیست رایج این متاع
...