50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی

1 آنان که درد عشق تو برجان گزیده اند داغی بدل ز آتش شوقت کشیده اند

2 یک ذره درد عشق بعالم نمی دهند چون لذت شراب محبت چشیده اند

3 سودائیان عشق چه دانند زیان و سود نقد غمت بمایه شادی خریده اند

4 نارند حسن ماه رخان هیچ در نظر آنها که پرتوی ز جمال تو دیده اند

1 عاشقان در آتش عشق تو خود را سوختند تا کماهی سر عشق و عاشقی آموختند

2 آن زمان کز بهر هر کس خلعتی تعیین شد برقد من جامه رندی از آن دم دوختند

3 سوخت یاد غیر و یادت مونس جانم بماند در دلم تا آتش عشق ترا افروختند

4 چون ز زیر ابر عزت گشت تابان مهر ذات در شعاع پرتوش ذرات عالم سوختند

1 ای باد صبا ز روی دلدار از لطف نقاب زلف بردار

2 بنمای بعاشقان بیدل حسن رخ جانفزای آن یار

3 گر یار ز رخ نقاب بگشود شد محو فنا نقوش اغیار

4 چون شاهد عشق جلوه گر شد آمد من و تو عیان بیکبار

1 هرکسی کز لذت درد تو باشد با خبر درد عشقت رابجان خواهد همیشه بیشتر

2 در وفای عشق تو هرکس که جان و دل نباخت کی توانش گفت عاشق، صورت بی جان شمر

3 وه چه عیش است این که دلرا هست در ملک غمت کز غم عشق تو دارد هر زمان ذوقی دگر

4 زاهد خود بین ندارد ای دل از دلبر خبر رو خبر از عاشقی جو کز خودی شد بیخبر

1 از بحر تلخ و شور غم هجر برکنار آمد غریق عشق بشادی وصل یار

2 شکر خدا که پرتو خورشید آن جمال روشن نمود از پس این ابرهای تار

3 یارب چه عیش باشد و عشرت که طالبی بیند ز بعد رنج طلب روی آن نگار

4 ساقی شراب وصل ز جام لقا بده تا وارهم ز مستی اش از غصه خمار

1 ساقی قدحی بکام ما ریز فرصت چو غنیمت است برخیز

2 بدمستی عاشقان جان باز صدباره به از صلاح و پرهیز

3 در میکده آی و با حریفان می نوش و بشاهدان درآمیز

4 جان کن گرو شراب و شاهد از زهد ریا دلا بپرهیز

1 گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف

2 در هوای حور و جنت زاهد از دیدار ماند با چنین جهلی ز دانش میزند بیهوده لاف

3 ذوق عشقت در نمی یابد مذاق زاهدان در میان عاشق و زاهد ازین شد اختلاف

4 مرد حق بین را نباشد احتیاجی با دلیل از دلیل روز مستغنی است بینا بی خلاف

1 ای مسلمانان پشیمانم من از کردار خویش تا چرا دور اوفتادم از دیار و یار خویش

2 من ندانستم که درد هجر تو زینسان بود ورنه هرگز کی جدا گشتی من از دلدار خویش

3 تا چرا زنده بماندم در غم هجران او هر نفس زین حسرت و غم می کنم انکار خویش

4 دل بجان آمد ز دست هجر او ورنه کجا فاش میکردم به پیش هر کسی اسرار خویش

1 تا شد سپر بلایش دل درویش هر لحظه رسد زخم دگر برجگر ریش

2 پیوسته بشمشیر جفا یار ستمکار بی رحم زند بردل بیچاره من ریش

3 گویی که رسد بر دل و جان مرهم تازه هر تیر که بر سینه من آید از آن کیش

4 با ما مگرش مهر و وفا هست ز یادت چون جور و جفایش بمن آید ز همه بیش

1 مقصود ز عمرم همه سوزست و غم و درد شادم که غم عشق تو ما را بسرآورد

2 هر عاشق بیدل که شود کشته بعشقش نامرد بود هرکه نگوید که توئی مرد

3 درمان دل از هرکه بجستیم همی گفت دردی بطلب گر تو دوا می طلبی درد

4 از آتش عشق است دلا سوزش جانها گرمی مطلب از نفس زاهد دم سرد

آثار اسیری لاهیجی

50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی