من عاشق و رندم و نظرباز از اسیری لاهیجی غزل 275
1. من عاشق و رندم و نظرباز
با شاهد و می حریف و دمساز
...
1. من عاشق و رندم و نظرباز
با شاهد و می حریف و دمساز
...
1. عاشق دیوانه دل کز غم همه سوزست و ساز
نقد جان در بوته عشق تو دارد در گداز
...
1. دلا در عاشقی می سوز و می ساز
براه عشق او می باش جانباز
...
1. قصد جانم کرد یار دلنواز
ریخت خونم بی گنه آن سروناز
...
1. ای نموده شاهد حسن تو رو درهر لباس
ماه و خور از مهر رویت نور کرده اقتباس
...
1. عاشق روی توام بهر چه می ترسم زکس
بی غم عشقت نخواهم زندگانی یک نفس
...
1. در سرم سودای آن یارست و بس
جان من جویای دلدارست و بس
...
1. محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس
درخور این شیوه جان پاکبازانست و بس
...
1. گر شیخ شهر بود و گر پیر می فروش
هریک ز جام عشق تو دیدیم باده نوش
...
1. دوش یارم جام می آورد و گفت این را بنوش
تا که گردی مست و باشی بیخبر از عقل و هوش
...
1. اگر چه عاشقیم ورند و قلاش
بنام زهد گشتم در جهان فاش
...
1. تا که دریای قدم آمد بجوش
گشت صحرای دو عالم پرخروش
...