1 ذرات کون پرتو خورشید مطلق است در بحر عشق جمله جهان همچو زورق است
2 دارد فراغت از من و مائی و هست و نیست اندر محیط مستی او هر که مغرق است
3 زاهد نبرد بهره از ذوق عارفان بر دل فسرده زانکه در ذوق مغلق است
4 هرکو ندید روی تو در پرده دو کون در پیش عارفان تو نادان احمق است
1 بقید زلف تو جانم عجب گرفتارست ز بند دام تو جستن نه سرسری کارست
2 ز مهر روی تو ذرات کون در رقصند جهان ز تابش حسن تو غرق انوارست
3 درون پرده کثرت جمال وحدت دوست کسی معاینه بیند که مرد اسرار است
4 یکیست عاشق و معشوق پیش اهل یقین دوئی گمان کج احولی و پندار است
1 (در مقام لی مع الله سیر نیست وحدت محض است اینجا غیر نیست)
2 (در قلندر خانه توحید عشق کعبه و مسجد کنشت و دیر نیست)
3 (در مقام ذات بیرون از صفات هیچ ره رو را مجال سیر نیست)
4 در خرابات فنا از نیک و بد کو نشان آنجا چو شر و خیر نیست
1 جمله عالم رو بما دارند و مارا روبدوست وربمعنی روشناسی جمله رو خودروی اوست
2 نیست جانت را مشامی ورنه آفاق جهان از نسیم طره عنبر فشانش مشکبوست
3 پرده رویش بعالم نیست جز وهم و خیال چون نماند این خیالت هر چه بینی جمله اوست
4 شاهد حسنش ندارد در حقیقت خود حجاب روی او پنهان چو بینی در نقاب ما و توست
1 تا که خورشید جمال از برج رویت طالعست خانه جان و دلم روشن ز نور لامعست
2 جمله عالم نقاب شاهد روی تو شد این سخن پنهان نمی گویم حدیثی شایعست
3 می شود روشن ز حسنت هرنفس کون و مکان زانکه از مهر رخت هر لحظه نوری ساطعست
4 هرزمان یابم حیاتی تازه از دیدار تو مرده دل آنکس که عمرش بی جمالت ضایعست
1 بنمود حسن دوست ز ما آنچنانکه هست آمد عیان بصورت ما هر نهان که هست
2 آئینه ساخت عالم و خود رابخود نمود عکس جمال اوست نهان وعیان که هست
3 کونام و کو نشان زغیر وکجا هست غیر یارست ظاهر از همه نام ونشان که هست
4 از جلوه های حسن تو بنمود نقش غیر زین بود فتنه دو جهان در میان که هست
1 از شوق رخت در همه جا غلغله هست از زلف توبرجان جهان سلسله هست
2 از جور غم عشق تو در ملک دل و جان بس فتنه و آشوب و عجب زلزله هست
3 گر شاهد جانها بخرابات نیامد در مجلس مستان ز چه رو غلغله هست
4 تا مهر جمال تو بتابید بذرات پیوسته در آفاق جهان ولوله هست
1 دو عالم غرق انوار تجلی است همه ذرات بیخود همچو موسیست
2 چرا مجنون شدی در جست و جویش نظر بگشا که عالم پر ز لیلیست
3 من از مستی خبر از خود ندارم چه جای زهد و سالوسی و تقویست
4 بیا واعظ ز دیدارش سخن گو چه جای قصه رضوان و حوریست
1 جهان از پرتو روی تو پیداست جمالت از همه عالم هویداست
2 ز مهر روی جان افروز جانان همه ذرات عالم مست و شیداست
3 دریغ از چشم بینا تا نبیند که حسن او عیان از جمله اشیاست
4 اگر محرم شوی بینی که آن یار بنقش جمله اغیار پیداست
1 ای بیخبر از حالت رندان خرابات زین می نچشیدی که شدی سوی مناجات
2 گر نوش کنی جرعه زین جام مصفا آنگاه شوی صوفی صافی ز کدورات
3 تا چند خوری غصه باغ و رز وانگور می نوش که تاباز رهی زین همه آفات
4 زین باده اگر مست شوی هر دو جهان را محکوم تو سازند زهی لطف و عنایات