50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی

1 عشق توچاره ساز دل بیقرار ماست درد و غم تو مرهم جان فگارماست

2 فقر و فناست شیوه رندان جان فشان در راه عشق هستی و ناموس عارماست

3 معشوقه باز و رندم و قلاش و پاکباز جانا بدین عشق تو اینها شعار ماست

4 تا گشته ایم خاک کف پای عاشقان در کاینات عشق همه گیر و دار ماست

1 یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست در پرده نهانست و پس پرده عیانست

2 از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم گر کعبه و گر مسجد و گر دیر مغانست

3 این طرفه غریبست که خورشید جمالت در صورت ذرات عیانست و نهانست

4 با آنکه توئی بود و جهان هست نمودی باکس نتوان گفت چنین است و چنانست

1 خیل غمت بجور و جفا ملک جان گرفت دل تن نهاد و دامن شادی روان گرفت

2 ای دل ره عدم چو گرفتی از آن میان جانم ز هستی تو کناری نهان گرفت

3 آید همیشه اشک بدریوزه پیش تو اوسایل است و راه نشاید برآن گرفت

4 دل مرکب قرار بمیدان عشق تاخت چون شهسوار درد تو آمد عنان گرفت

1 ما ز جام باده عشقیم مخمورالست زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست

2 با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست عهدنام نیک و زهد و توبه را خواهم شکست

3 پای همت برسرزهد ریا بنهاده ایم رندم و مست و خراباتی و جام می بدست

4 عشق ترسا زاده ما را برد خوش خوش برکنار از مسلمانی و دین و برمیان زناربست

1 در سویدای دلم سودای عشقش جا گرفت در درون خانه جانم غمش مأوا گرفت

2 تا نقاب زلف بر روی چومه انداختی از پریشانی دماغ جان ما سوداگرفت

3 گر بطور زهد دم زد زاهد از انکارما نیست کس رادر طریق عاشقی برما گرفت

4 عقل سرکش راه هستی رفت و در پستی فتاد عشق راه نیستی شد قدراوبالا گرفت

1 زمهر روی تو هر ذره ماه تابانست ز تاب پرتو حسن تو عقل حیرانست

2 بیابیا که ز درد تو ناتوان گشتم بجز نظر بجمالت بگو چه درمانست

3 اگر چه شاهد رویت ز خلق گشت نهان عیان بدیده ماشد هرآنچه پنهانست

4 بیک کرشمه ربودی قرار و صبر از دل کنون ز شوق تو مارانه سر نه سامانست

1 تا که خورشید جمالت بجهان تابان گشت از شعاعش همه ذرات مه تابان گشت

2 دل که در کوی غم عشق تو منزل سازد بیقین خانه عیش و طربش ویران گشت

3 بار دیگر سرو سامان بجهان باز نیافت جان که در عشق تو سرگشته و بی سامان گشت

4 جان بیمار ز دردت بدوائی نرسید گرچه عمری بجهان در پی این درمان گشت

1 با خیال زلف تو در خلوت تارم خوشست از صفای روی تو باروح انوارم خوشست

2 خلوت تاریک وصمت وجوع و بیداری شب با همه در بزم وصلت گر بود بارم خوشست

3 بی گل رخسار تو پیوسته روز و شب زغم همچو بلبل با فغان و ناله زارم خوشست

4 هرکسی را در جهان باشد بچیزی میل دل جان ما را دایمابا درد دلدارم خوشست

1 جان ما عاشق سروقد جانانه شدست غرقه بحر غمش از پی در دانه شدست

2 مست عشقست و کند میل شراب لب او تا که مخمور دو چشم خوش مستانه شدست

3 ساخته قبله خود کویش و از دین فارغ کعبه یک سو بنهادست و به بتخانه شدست

4 شمه تا خبر از عشق بتان یافته است بیخبر از غم این بیدل دیوانه شدست

1 جان طالب جمال دلفروز یار ماست غافل که یار ما همه دم در کنار ماست

2 ما را ز جور دهر و جفای فلک چه غم چون یار ما بمهر و وفا غمگسار ماست

3 جانا مجوز ما بجهان کار عقل و دین دیوانگی ز عشق تو پیوسته کارماست

4 مخمور لم یزل شده دل از دو چشم دوست جان مست سرمدی زمی لعل یارماست

آثار اسیری لاهیجی

50 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیری لاهیجی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی