شفای این دل بیمار جز لقای از اسیری لاهیجی غزل 120
1. شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست
طبیب جان خرابم کسی ورای تو نیست
...
1. شفای این دل بیمار جز لقای تو نیست
طبیب جان خرابم کسی ورای تو نیست
...
1. نیست ما را هیچ فکری جز لقای روی دوست
آفرین بررای درویشی که در فکر نکوست
...
1. دایما درد تو همراه منست
عشق تو هم حاکم و شاه منست
...
1. بیا جانا که بی تو جان خرابست
دلم از آتش شوقت کبابست
...
1. گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است
جانا نگر کز جست و جو یک لحظه کی آسوده است
...
1. روی تو ظاهرست بعالم نهان کجاست
گر او نهان بود بجهان خود عیان کجاست
...
1. روی چو مهت کاینه جان و جهانست
حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست
...
1. رند و قلاشیم و مست و می پرست
از شراب عشق تو رفته ز دست
...
1. میخانه از لعل لب تو پرشرو شور است
مسجد ز تجلی رخت غرقه نورست
...
1. مهر روی تو که تابان ز همه ذراتست
حسن او را همه کون و مکان مرآتست
...
1. ای نهان خورشید ذات تو در ابر کاینات
گشت ذرات جهان پیدا ز انوار صفات
...
1. تا نقد دارضرب معارف کلام ماست
در ملک فقر سکه شاهی بنام ماست
...