1 عشق توچاره ساز دل بیقرار ماست درد و غم تو مرهم جان فگارماست
2 فقر و فناست شیوه رندان جان فشان در راه عشق هستی و ناموس عارماست
3 معشوقه باز و رندم و قلاش و پاکباز جانا بدین عشق تو اینها شعار ماست
4 تا گشته ایم خاک کف پای عاشقان در کاینات عشق همه گیر و دار ماست
1 یارب ز چه روروی تو در پرده نهانست در پرده نهانست و پس پرده عیانست
2 از پرتو رخسار تو روشن شده دیدیم گر کعبه و گر مسجد و گر دیر مغانست
3 این طرفه غریبست که خورشید جمالت در صورت ذرات عیانست و نهانست
4 با آنکه توئی بود و جهان هست نمودی باکس نتوان گفت چنین است و چنانست
1 خیل غمت بجور و جفا ملک جان گرفت دل تن نهاد و دامن شادی روان گرفت
2 ای دل ره عدم چو گرفتی از آن میان جانم ز هستی تو کناری نهان گرفت
3 آید همیشه اشک بدریوزه پیش تو اوسایل است و راه نشاید برآن گرفت
4 دل مرکب قرار بمیدان عشق تاخت چون شهسوار درد تو آمد عنان گرفت
1 ما ز جام باده عشقیم مخمورالست زان سبب باشد مدامم با می و شاهد نشست
2 با می و معشوق چون شد عهد و پیمانم درست عهدنام نیک و زهد و توبه را خواهم شکست
3 پای همت برسرزهد ریا بنهاده ایم رندم و مست و خراباتی و جام می بدست
4 عشق ترسا زاده ما را برد خوش خوش برکنار از مسلمانی و دین و برمیان زناربست
1 در سویدای دلم سودای عشقش جا گرفت در درون خانه جانم غمش مأوا گرفت
2 تا نقاب زلف بر روی چومه انداختی از پریشانی دماغ جان ما سوداگرفت
3 گر بطور زهد دم زد زاهد از انکارما نیست کس رادر طریق عاشقی برما گرفت
4 عقل سرکش راه هستی رفت و در پستی فتاد عشق راه نیستی شد قدراوبالا گرفت
1 زمهر روی تو هر ذره ماه تابانست ز تاب پرتو حسن تو عقل حیرانست
2 بیابیا که ز درد تو ناتوان گشتم بجز نظر بجمالت بگو چه درمانست
3 اگر چه شاهد رویت ز خلق گشت نهان عیان بدیده ماشد هرآنچه پنهانست
4 بیک کرشمه ربودی قرار و صبر از دل کنون ز شوق تو مارانه سر نه سامانست
1 تا که خورشید جمالت بجهان تابان گشت از شعاعش همه ذرات مه تابان گشت
2 دل که در کوی غم عشق تو منزل سازد بیقین خانه عیش و طربش ویران گشت
3 بار دیگر سرو سامان بجهان باز نیافت جان که در عشق تو سرگشته و بی سامان گشت
4 جان بیمار ز دردت بدوائی نرسید گرچه عمری بجهان در پی این درمان گشت
1 با خیال زلف تو در خلوت تارم خوشست از صفای روی تو باروح انوارم خوشست
2 خلوت تاریک وصمت وجوع و بیداری شب با همه در بزم وصلت گر بود بارم خوشست
3 بی گل رخسار تو پیوسته روز و شب زغم همچو بلبل با فغان و ناله زارم خوشست
4 هرکسی را در جهان باشد بچیزی میل دل جان ما را دایمابا درد دلدارم خوشست
1 جان ما عاشق سروقد جانانه شدست غرقه بحر غمش از پی در دانه شدست
2 مست عشقست و کند میل شراب لب او تا که مخمور دو چشم خوش مستانه شدست
3 ساخته قبله خود کویش و از دین فارغ کعبه یک سو بنهادست و به بتخانه شدست
4 شمه تا خبر از عشق بتان یافته است بیخبر از غم این بیدل دیوانه شدست
1 جان طالب جمال دلفروز یار ماست غافل که یار ما همه دم در کنار ماست
2 ما را ز جور دهر و جفای فلک چه غم چون یار ما بمهر و وفا غمگسار ماست
3 جانا مجوز ما بجهان کار عقل و دین دیوانگی ز عشق تو پیوسته کارماست
4 مخمور لم یزل شده دل از دو چشم دوست جان مست سرمدی زمی لعل یارماست