ای زده بر خط مشکین بر از آشفتهٔ شیرازی غزل 808
1. ای زده بر خط مشکین بر گل سوری رقم
کوفته از عنبر سارا بفرق مه علم
...
1. ای زده بر خط مشکین بر گل سوری رقم
کوفته از عنبر سارا بفرق مه علم
...
1. بوستان باغ بهشتست و عیان می بینم
نیستم آدم اگر بی تو در او بنشینم
...
1. ناله زار زیر و بم اشک روان دمبدم
سوخت نشاط خاطر و ریخت بجامم آب غم
...
1. من به بیداری شبهای غمت معروفم
بصفات سگ کویت صنما موصوفم
...
1. ما دین و دل چو جم به کف جام دادهایم
آغاز این بود که در انجام دادهایم
...
1. ما زسودای گل و از بوستان آسوده ایم
نوبهاری جسته ایم و از خزان آسوده ایم
...
1. زآن دهانم داد دشنامی که من میخواستم
بعد عمری دید دل کامی که من میخواستم
...
1. بگذر از سرخی رنگم که چو لاله در باغ
داغ دار است دل و چهره زخون رنگینم
...
1. زتو چون خبر بگیرم که زخود خبر ندارم
بکه بنگرم که جز تو بکسی نظر ندارم
...
1. بغیر دست دل خود که بود بر دستم
نبود کس که زکوی تو رخت بربستم
...
1. بده می کز فروغش خرقه و دفتر بسوزانم
بمستی از سر این سبحه و زنار برخیزم
...
1. گمان کردم که در هجرت شبی خاموش بنشینم
بر آتش دیگدان دارم کجا از جوش بنشینم
...