باغبانا زحسد چند فرو از آشفتهٔ شیرازی غزل 559
1. باغبانا زحسد چند فرو بندی در
که رود بلبل باغت بگلستان دگر
1. باغبانا زحسد چند فرو بندی در
که رود بلبل باغت بگلستان دگر
1. زشهر تا مه بیمهر من شده است مسافر
مرا بر آتش غم همچو دود ساخت مجاور
1. پسته خندان گشود و لعل شکربار
شکر که نرخ شکرشکست ببازار
1. بی گل رویت یکیست بوی گل و نیش خار
فرش حریر است خار در ره جویای یار
1. دیده نظر باز و رخت بی نظیر
بگذرم از جان زتوام ناگزیر
1. زینهار ای معاشران زنهار
زآن دو آهوی مست شیر شکار
1. زآن صافی صوفی زآن درد صفا پرور
یک جام بصوفی بخش یک نیمه بمن آور
1. کی شنیدستی هلالی خیزد از بدر منیر
یا در آتش تازه و تر مانده عنبر یا عبیر
1. خرامد گر بفرخار آن بت مهروی و مه پیکر
بنقش او بماند خیره همچون نقش بت بتگر
1. عقل را از جنون بنه زنجیر
که نماید کفایت از تدبیر
1. غمزه بود مست و نظر هوشیار
سحر مبین است ببین چشم یار
1. گرفت پرده زرخسار شاهد منظور
که آفتاب نیارد که باز پوشد نور