تا چند نافه ریزی از آنزلف از آشفتهٔ شیرازی غزل 583
1. تا چند نافه ریزی از آنزلف مشک بیز
بیمار شد دو چشم تو از بوی مشک خیز
1. تا چند نافه ریزی از آنزلف مشک بیز
بیمار شد دو چشم تو از بوی مشک خیز
1. امشب ایشمع انجمن افروز
پر پروانه را زمهر مسوز
1. بر گل فشاند غالیه از زلف مشک بیز
ناسور شد جراحتت ایدل زجای خیز
1. خیز ای کمند آه و در زلف او درآویز
او را بخویشتن کش با او دمی درآویز
1. ایساقی آتش دست زآن آب شرار انگیز
از خم بسبو افکن از شیشه بساغر ریز
1. بساز مطرب مجلس نوای شورانگیز
که تا بری زرهم زآن اصول رنگ آمیز
1. آن را که با تو نیست مجال کنار و بوس
بر عمر رفته شب همه شب میخورد فسوس
1. درد چون دادی طبیب از ناتوان خود بپرس
گر نمیپرسی ز درد از امتحان خود بپرس
1. دل چو افغان برکشد پروا نمیدارد زکس
مرغ عاشق را نه بیم از بند باشد نه قفس
1. رتبه عشق برونست زادراک قیاس
عقل مستأصل چونست قرین افلاس
1. نبرد ره بکوی لیلی کس
گر نگردد دلیل راه جرس
1. رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس
ورنه کی نالم که او داده مرا جا در قفس