در آبحلقه مستان زننگ از آشفتهٔ شیرازی غزل 595
1. در آبحلقه مستان زننگ و نام مترس
حریص دانه خالی زبند دام مترس
1. در آبحلقه مستان زننگ و نام مترس
حریص دانه خالی زبند دام مترس
1. کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
1. حذر از تیر آن ترک قزلباش
که چشم مست دارد غمزه جماش
1. شهد آن بوسه که خوردم زلب شیرینش
زهر در کام شد از مهر رقیب و کینش
1. آنکه سلامت جهان آمده در سلامتش
خون دو عالم ار خورد من نکنم ملامتش
1. چمن امروز شده از اثر باران خوش
مژده ساقی که بود وقت بمیخواران خوش
1. هر کرا خواندی از نکویانش
لاجرم نیست عهد و پیمانش
1. این چه بلبل که چو گوش کند آوازش
غنچه طوطی صفت آید زپی پروازش
1. هر کرا بار میدهد یارش
دامن وصل گونگه دارش
1. ساقیا مستند چشمانت دمی هشیار باش
خواب میآرد فسون غمزهات بیدار باش
1. تا که در میخانه وحدت علی شد میفروش
با بقای میفروش این خم نمی افتد زجوش