128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 مؤذن میخانه زد بانگ صبوح بر کف ساقی است مفتاح فتوح

2 خرقه تن چند باشد بارجان خرقه را بگذار و بستان راح روح

3 آنچه من دیدم زچشم خویش دوش کی زطوفان دیده در یکعمر نوح

4 شب نشینان خمار عشق را نیست درد سر بامید صبوح

1 وقت آنست که بیرون فکنی رخت از کاخ تنگ شد خانه ببر رخت سوی باغ فراخ

2 سزد ار یار گل اندام بگلزار چمد سرو بالای سهی قد بنشین گو در کاخ

3 تا بکی صورت گل نقش کنی بر دیوار بود اکنون که بچینی گل سوری از شاخ

4 گو نواسنج شود بلبل شیدا در باغ زاغ تا چند نشنید بگلستان گستاخ

1 هر که از عین امتحان بیند در زمین نقش آسمان بیند

2 زین سبب غرقه محیط فنا خود زغرقاب در کران بیند

3 تاجر بی متاع گو خود را فارغ از کید رهزنان بیند

4 چشم یعقوب در ره یوسف غیر بر گرد کاروان بیند

1 هرکه ما را خراب می‌داند نه خطا بر صواب می‌داند

2 عارفان سرخوش از خم توحید گرچه شیخ از شراب می‌داند

3 هرکه دیده است موج لجه عشق بحر قلزم حباب می‌داند

4 هرکه بوسیده است آن لب نوش آب حیوان سراب می‌داند

1 ای خوش آن صیدی که صیاد باورام بود خنک آنمرغ که باغش شکن دام بود

2 هر که لیلی دهدش سر به بیابان جنون همچو مجنون همه جا وحش باورام بود

3 هر که را عقرب زلفت نکند پخته به نیش گر چو سیماب صد آتش دهیش خام بود

4 عشق جانانه کند از حیوان ممتازت ورنه در کالبد این جان غرض عام بود

1 رندی که او بکوی مغان ره نشین بود شاید که بحر و کانش در آستین بود

2 سر نایدش فرود بتاج قباد و کی آنرا که داغ بندگیت بر جبین بود

3 با اینکه رام کس نشود توسن سپهر نه مهر و مه که داغ تواش بر سرین بود

4 هر شب زبوی موی تو آرد صبا بچین گر نافهای مشگ زآهوی چین بود

1 زلف او چون بجان درآویزد دل در او رایگان در آویزد

2 گشته خم بسکه بار دل دارد شایدش گر بجان در آویزد

3 شه سر دشمنان کشد بکمند زلف تو دوستان در آویزد

4 یک سر مو اگر که بگشاید اندر او یک جهان در آویزد

1 آن چه گل بود که در شهر زبستان آمد وین چه سرو است که از باغ بایوان آمد

2 گل کجا بذله کشد دلکش و چون سرو چمد سرو کی رفت چنین نغز و خرامان آمد

3 بجز آن لؤلؤ خندان بعقیق لب او معدن لؤلؤ کی لعل بدخشان آمد

4 شاید ار سرو چو صوفی بدر آید بسماع زآنکه بلبل بچمن مست و حدی خوان آمد

1 آن کیست تا بر گوش جان پیغام جانان آورد پیغام بلقیس از سبا سوی سلیمان آورد

2 تا جان سوی جانان شود تن پای تا سر جان شود مشتی غبار از ره برد صد روح و ریحان آورد

3 نالد غریبانه دلم از بی طبیبی روز و شب تا دردمند عشق را لعل که درمان آورد

4 راز درون بنهفته به اسرار دل ناگفته به شاید طبیبی رحمتی بر درد پنهان آورد

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی