تنگست حرم سر زخرابات از آشفتهٔ شیرازی غزل 357
1. تنگست حرم سر زخرابات برآرید
مستانه سرا زخرقه طامات برآرید
1. تنگست حرم سر زخرابات برآرید
مستانه سرا زخرقه طامات برآرید
1. ساقیا زان می کهنه که مه نو سرزد
رفت غم پیک طرب حلقه زنو بر در زد
1. ماراست دوست یک دو جهان جمله دشمنند
یک سینه پیش نه همه گر تیر میزنند
1. شمعی چو تو میباید تا بزم بیاراید
شاید نبود گر شمع بیدوست نمی شاید
1. آئی چو در قیامت محشر بهم برآید
از شعله وجودت دود از عدم برآید
1. بلا مفتون بالای تو باشد
قمر روی دل آرای تو باشد
1. کسی سر از قدم یار برنمیگیرد
که جان دهد دل از این کار برنمیگیرد
1. تا غمزه ات شبیخون در کشور سکون زد
چون غرقه مردمک دوش غوطه بموج خون زد
1. هر کرا عشق نهانی به زبان میآید
شمعسان آتش پیدایش به جان میآید
1. بجز از لب تو پسته بجهان شکر نریزد
بجز از قد تو از سرو عبیر تر نریزد
1. طرب ایبلبلان بهار آمد
شاخ گل در چمن ببار آمد
1. عاشقی را کز لب لعلی شرابش میدهند
از دل بریان خود لابد کبابش میدهند