128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 از سر کوی تو هر کو بسلامت میرفت خود به پیش و زپیش خیل ملامت میرفت

2 خضر از میکده چون رفت پی آب حیات دردهان کرده سر انگشت ندامت میرفت

3 ماند پا در گل و یک جوی سرشکش بکنار سرو چون دید که با آن قد و قامت میرفت

4 خون مردم همه آن چشم سیه ریخت ولی بوسه آن لب شیرین بغرامت میرفت

1 ای دل بسینه میطپی این اضطراب چیست جانت بلب رسیده دگر این شتاب چیست

2 چون جام می بکف بود و لعل او لب جان شادکام شد بدل این اضطراب چیست

3 عاشق بدوست دیده حق بین چو برگشود غیری بجا نماند دگر اجتناب چیست

4 منعم زقدر نعمت اگر بیخبر بود ماهی چو اوفتد بزمین داند آب چیست

1 گفتم این لاله است گفت از داغداران منست گفتم این نرگس بگفت از میگساران منست

2 گفتم این جنت بگفتا قطعه از کوی ماست گفتم این طوبی بگفت از شاخساران منست

3 گفتمش گل گفت برگی از کتاب حسن ماست گفتمش بلبل گفت از بیقراران منست

4 گفتمش حوری و غلمان گفت اینان بنده اند گفتمش کوثر بگفت از جویباران منست

1 ای سلطنت امکان کم پایه زخدامت تقدیر و قضا هر روز سر در خط احکامت

2 از چیست سلیمانرا شد ملک جهان در حکم بر خاتم انگشتش گر نقش نشد نامت

3 تو مظهر یزدانی تو آیت سبحانی آغاز تو کی دانم گوئیم زانجامت

4 عیسی دم روحانی بگرفته زلعل تو این زندگی جاوید برده خضر از جامت

1 چه شد آن فتنه که ناگاه زمحفل برخاست که زبرخواستنش طاقتم از دل برخاست

2 آتشی بود نهان در دل تنگم چون شمع بازم آتش بسرآمد چو زمحفل برخاست

3 ملک و حوری و غلمان شمرندش از خویش آن پریزاده گل چهره که از گل برخاست

4 من گرفتم که بصورت تو زمحفل رفتی کی زدل نقش تو ای کعبه مقبل برخاست

1 از برم آن سرو خرامان گذشت برق یمانی به نیستان گذشت

2 گر بجهان هجر و وصالی بود ود که مرا عمر به هجران گذشت

3 جوهری عقل چو لعل تو دید از هوس لعل بدخشان گذشت

4 باز چرا منتظر رحمتم کز برم آن شاهد غضبان گذشت

1 زآن ملک حذر کن که در او پادشهی نیست آنشه نکند زیست که او را سپهی نیست

2 جز از دهن تنگ تو دلها نگشاید جز از خم زلف تو بخاطر گرهی نیست

3 بیحد دلم از خانقه ایشیخ به تنگست زین خانه بمیخانه همانا که رهی نیست

4 آن گلبن عشق است که پیوسته ببار است گل بر سر شاخ ارچه گهی هست گهی نیست

1 کیم من تا توانم دهر زد از هستی بدرگاهت که برتر از قیاس و وهم آمد پایه جاهت

2 چو عنقا پر گر افشانم رسیدن برتو نتوانم مگر افتم بسر اندر پی مردان آگاهت

3 بسی چون نوح و یونس مانده اندر قعر بحر تو هزاران یوسف مصری فتاده در ته چاهت

4 نسیم قهرت ار جنبد نماند کوه را تمکین زجا سیلش نجنباند اگر لنگر کند کاهت

1 تا با رقیب یار دمی گرم صحبت است آهی زدل بر آر که فرصت غنیمت است

2 از قصر طاقدیست و خورنق نشان نماند کاخی که پایدار بماند محبت است

3 باز آمدی و نیست متاعی بغیر جان بی چیز را زمقدم مهمان خجالت است

4 ای کاشکی زبیخ فکندیش باغبان نخل وفا که میوه او جمله حسرت است

1 منم که بندهٔ مملوکم و عبید جلالت چه جرم رفت که می‌رانیم ز بزم وصالت

2 حرام باد مرا زندگی به شام فراقت بکش به بزم وصالت که خون بنده حلالت

3 فشاندم از مژه آبی که برنخیزد از آن گرد بهل که خاک شود تن بر آستان جلالت

4 ز خون دل شده میراب عمریش مژه من کنون که شد ثمری غیر گو مچین زنهالت

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی