128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار آشفتهٔ شیرازی / غزلیات آشفتهٔ شیرازی

غزلیات آشفتهٔ شیرازی

1 وه که دوشم بچمن یاری و دمسازی بود گلی و بلبلی و حسنی و آوازی بود

2 گرد بی برگ و نوائی زدرون میرفتم که بقانون بنوا مطربی و سازی بود

3 همگی اهل وطن انجمن آرا بچمن در غریبی بمیان قصه شیرازی بود

4 تلخ بود ارچه مرا کام زصبر اندر هجر سخن از شکری و مصری و اهوازی بود

1 اگر که قاصد آن ماه نوسفر زدر آید امید هست که نخل امید ما ببر آید

2 کجا چو روی تو روید گلی بگلشن کاب کجا چو قد تو سروی بباغ کاشغر آید

3 فغان زترک کماندار تو که از سرشستش هر آنچه تیر رها شد بسینه کارگر آید

4 هجوم خط عجبی نیست گرد آن لب شیرین هجوم مور بلی گرد بسته شکر آید

1 بی شایبه زنگ ازدل دیدار تو بزداید یوسف چو بمصر آید بازار بیاراید

2 جان قیمت بوسش بود عشاق فزون کردند چون مشتری افزون شد بر نرخ بیفزاید

3 آن دل که بود عطشان از شوق لب نوشت از خوردن آب خضر حاشا که بیاساید

4 من عاشق سودائی تو شاهد هر جائی دلدار چنان زیبد دلداده چنین باید

1 اگر بسینه دل دغدار من باشد هزار لاله و گل در کنار من باشد

2 اسیر گل شدن و پیش شمع جان دادن نه کار بلبل و پروانه کار من باشد

3 چه غم که سنبل و گل رفت از چمن بیرون که خط و خد بتان نو بهار من باشد

4 کهن سمندر عشقم نیم چو پروانه از آن قرار در آتش قرار من باشد

1 اگر چو شمع ز تو آتشم به سینه نبود ز چیست هر شبم از دل به سر برآید دود

2 کسی که شوق طواف حرم به سر دارد عجب مدار به سر گر که بادیه پیمود

3 ز عشق منت بی‌حد بود به گردن من که کرد بندم و از بند عالمم بربود

4 مرا از آن چه که اندام تست نقره خام درون سینه دلت آهنی است سیم‌اندود

1 گدای میکده در دست جام جم دارد چه هست جام جهان بین زجم چه کم دارد

2 هر آنکه جای گرفته بگلخن کویت کی اشتیاق گل و گلشن ارم دارد

3 بپای ره نبرد رهروی بکعبه عشق کسی بسر برد این ره که سر قدم دارد

4 بدیر برهمن و شیخ در حرم در رقص که ساز عشق بسی نغمه زیر و بم دارد

1 لبت ببوسه اهل هوس نشان گردید چرا بخاتم جم دیو کامران گردید

2 خریطه سگ لیلی بگردن مجنون فتاد و فخر کنان روبحی روان گردید

3 شبی ززلف و رخت ریخت خوی بدامن باغ که پر زسنبل بو یاو ارغوان گردید

4 فتاد سایه تو چون بباغ بر سر سرو ببندگی تو آزاد از خزان گردید

1 یکدم آنرا که فراغت زدو عالم باشد گر بکف جام سفالین بودش جم باشد

2 آدم آنست که بر سیرت و خلق بشر است آدمیت نه همین صورت آدم باشد

3 دوری از نوع بنی آدم از آن میجویم که ندیدم یک ازین طایفه محرم باشد

4 دیو نفس ار بکشد آدم و شهوت بنهد میتوان گفت کز ارواح مکرم باشد

1 امشب دل دیوانه غوغای دگر دارد کان دلبر هر جائی رخ جای دگر دارد

2 نی راست نوائی نو کافزوده بسر شورم با نائی بزم عشق خود نای دگر دارد

3 عاشق بملامت ماند عاقل بسلامت رفت هر صاحب فتوائی خود رای دگر دارد

4 مجنون دل من بیجا لیلا طلبد از حی کان لیلی مجنون سوز صحرای دگر دارد

1 عجب که بی تو شبی عاشقان بیاسایند که طالبان حرم ره شبانه پیمایند

2 مبارزان جهان گرچه سخت بازویند به پیش پنجه آهن زعهده برنایند

3 نشان عاشق شیدا چه پرسی آن باشد که در میانه شهرش بخلق بنمایند

4 کبوتران حرم سایرند و ما ثابت که عاشقان تو مرغان رشته برپایند

آثار آشفتهٔ شیرازی

128 اثر از غزلیات آشفتهٔ شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات آشفتهٔ شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی