چو بر سیستان پهلوان از اسدی توسی گرشاسپنامه 92
1. چو بر سیستان پهلوان گشت شاه
براوج سپهر مهی گشت ماه
...
1. چو بر سیستان پهلوان گشت شاه
براوج سپهر مهی گشت ماه
...
1. چو شد بر جزیره یکی بیشه دید
همه دامن بیشه لشکر کشید
...
1. گرفتند از آنجای راهِ دراز
جزیری پدید آمد از دور باز
...
1. وز آنجای با لشکرش یکسره
به یک هفته آمد برِ قاقره
...
1. وز آن جا سپه برد زی قیروان
که گیرد به تیغ از فریقی روان
...
1. شبی بد ز مهتاب چون روز پاک
ز صد میل پیدا بلند از مغاک
...
1. وز آن سو جهان پهلوان با سپاه
بیآمد به یک منزلی کینه خواه
...
1. چو بر تیره شعر شب دیر باز
سپیده کشید از سپیدی طراز
...
1. پر از نخل خرما یکی بیشه دید
چنان کآسمان بد درو ناپدید
...
1. سوی قرطبه رفت از آن جای شاد
یکی شهر خوش دید خرّم نهاد
...
1. سپهدار از آنجا بشد با گروه
همی آب جست اندر ان گرد کوه
...
1. سپهدارگفتنش سر سرکشان
که از جان مراخوب دادی نشان
...