سپهدار چون هفتهای از اسدی توسی گرشاسپنامه 115
1. سپهدار چون هفتهای سور کرد
از آن پس شد اهنگ فغفور کرد
...
1. سپهدار چون هفتهای سور کرد
از آن پس شد اهنگ فغفور کرد
...
1. بدو گفت پیش از شدن هوش دار
نگر تا چه گویم به دل گوش دار
...
1. چو شد هفتهای شهری آمدش پیش
کهی نزدش از مه بلندیش بیش
...
1. و زآن سو همان روز کاو رفته بود
سپهبد نبیسنده را گفت زود
...
1. نریمان سپاه از ره آورد بود
همان گاه خواندش سپهدار زود
...
1. وز آن روی چون گشت خاقان تباه
شد این آگهی نزد فغفور شاه
...
1. گوی بُد هنرمند نامش قباد
از اهواز گردی فریدون نژاد
...
1. نریمان از آن پس چو یک مه نشست
هر آنچ آمدش گنج خاقان به دست
...
1. وز آن روی جرماس و جنگی قلا
چو ماندند بی جان به چنگ بلا
...
1. چو زد روز بر تیره شب دزدوار
سپیده برآمد چو گرد سوار
...
1. چنین بود یک هفته پیوسته جنگ
جهان گشت بر چینیان تار و تنگ
...