دهی دید در راه در از اسدی توسی گرشاسپنامه 126
1. دهی دید در راه در دشت و راغ
بی اندازه پیرامنش کشت و باغ
...
1. دهی دید در راه در دشت و راغ
بی اندازه پیرامنش کشت و باغ
...
1. سوی لشکرش پهلوان رفت باز
به پیکار فغفور بر کرد ساز
...
1. از آن پس نریمان چو شد چیره دست
پس از رزم در بزم و شادی نشست
...
1. سپهبد گزید این همه چار ماه
یکی نامه فرمود نزدیک شاه
...
1. ازین مژده چون آگهی یافت شاه
بر افروخت از ماه برتر کلاه
...
1. نبشت آن گهی پاسخش باز و گفت
رسید آن سخن های با مهر جفت
...
1. وز آن سو نریمان چو یک مه ببود
به درگاه شه رفت شبگیر زود
...
1. پسر زاد ماهی که از چرخ مهر
ز خوبی بدو آرزو کرد مهر
...
1. چو شد پهلوان بسته ره را کمر
قباد آن کجا کاوه بودش پدر
...
1. کنون از شه طنجه و پهلوان
شنو کار کین جستن هر دوان
...
1. سپیده چو شب را به بر درگرفت
شبش کرد بدرود و ره برگفت
...