هم از ره دگر شهری از اسدی توسی گرشاسپنامه 70
1. هم از ره دگر شهری آمد به پیش
درو نغز بتخانه ز اندازه بیش
...
1. هم از ره دگر شهری آمد به پیش
درو نغز بتخانه ز اندازه بیش
...
1. به شهری رسیدند خرّم دگر
پُرآرایش و زیب و خوبی و فر
...
1. دگر جای خارا یکی کوه دید
بَرکوه شهری پُر انبوه دید
...
1. کُهی دید دیگر ز سنگ سیاه
برون کرده زین سو بر آن سوی راه
...
1. چنین تا بقنوجشن آورد شاد
پس آن گه در گنج ها برگشاد
...
1. سپهدار از آن پس برآراست کار
شدن سوی ایران بَر شهریار
...
1. به روم اندرون بُد شهی نامجوی
که در رومیه بود ارام اوی
...
1. پدر گفت اگرت ازشدن چاره نیست
بدین دیگر اندرز باری بایست
...
1. سمند سرافراز را کرد زین
برون رفت تنها به روز گزین
...
1. سوی باغ با دایه ناگه ز در
درآمد پری چهرهٔ سیمبر
...
1. چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد
روان مهره بر بیرم لاجورد
...