ز هر دانشی چیست بهتر از اسدی توسی گرشاسپنامه 47
1. ز هر دانشی چیست بهتر نخست
چه چیز آن که دانست نتوان درست
1. ز هر دانشی چیست بهتر نخست
چه چیز آن که دانست نتوان درست
1. یکی مرد ملاح بُد راهبر
که بودش همه راه دریا ز بر
1. جزیری بُد آن نیز با رنگ و بوی
که عنبر بس افتد ز دریا بدوی
1. جزیری پر از بیشها بود و غیش
به بالا و پهنا دو صد میل بیش
1. که آن جای را رامنی نام بود
یکی خوش بهشت دلارام بود
1. همه کوهش از رنگ گل ناپدید
همه راغ پُر سوسن و شنبلید
1. به دیگر جزیری فکندند رخت
پر از کان سیم و ، پر آب و درخت
1. دو هفته خوش و شاد بگذاشتند
وز آن جا سپه باز برگاشتند
1. وز آن جا به کوهی نهادند روی
جزیری که اسکونه بُد نام اوی
1. چو سه روز بگذشت و شد راست باد
به کشتی نشستند و رفتند شاد
1. از آن کوه ملاح بگذشت خواست
سپهدار گفت این شتابت چراست
1. به دیگر جزیری رسیدند زود
کجا نام آن جای هدکیر بود